اول ماه مه، روز تجدید میثاق برای تدارک سازمان‌یابی طبقه‌ی کارگر ۲۰۲۳

20 آوریل 2023

اول ماه مه، روز تجدید میثاق برای تدارک سازمان‌یابی طبقه‌ی کارگر2023

روز اول ماه مه یک‌بار دیگر تجدید پیمانی است با کموناردها جهت و ضرورت شکستن سدهای حقارت‌بار ملی، تحقق انترناسیونالیسم پرولتری و با غریوی بلند که: «میهن کارگران، رهایی از کار دستمزدی است». اینک دنیای کنونی ما با تلفات جانکاهی که بیش‌تر آن بر دوش طبقه‌ی کارگر جهانی سنگینی کرد، به پساکرونا عبور کرده است. اما آن‌چه «پدیدار کرونا» نامیده شد، درواقع بسیار فراتر از یک ابژه‌ی علمی چونان «کووید-۱۹» بود. پدیدار کرونا، پیشاپیش امری بود بدواً ناظر بر درگیربودگی‌های زیست‌جهانی با قدرت سرمایه که تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و حتی اخلاقی زندگی روزمره را هم به‌ لحاظ فردی و هم از حیث اجتماعی درگیر نموده بود. پدیدار کرونا در حقیقت و در معنای صریح کلمه، یک «بحران» بود که هم جهان‌بینی‌های نگرش طبیعی را به لحظه‌های تروماتیک برکشید و هم مرزهای علم دقیقه را در یک بحران بی‌بنیادی و بی‌پناهی نمایان ساخت. نه تنها نگرش‌های مذهبی، بلکه نگرش‌های واکنش‌گرا به بحران علم و ابژکتیویسم آن‌، که همواره در قاب نگرش‌های هیستوریسیستی ایراد می‌کرد، را در یک رویکرد علم‌گریزانه و علم‌ستیزانه به یک نکته‌ی مشترک رسانید. در دیگر سو «چپ» را نیز، در فهمی پارانوئیک از اصل موجودیت و ماهیت این بیماری در میان روابط قدرت با قرار یافتن پشت «دولت»های کنسروات و در یک هم‌گرایی معنادار در برابر «راست»، خلع سلاح نمود.

اما ضایعه‌ی کووید-۱۹ تنها به نتایج زیست‌سلامت انسان‌های کار خلاصه نگشت، بلکه سرمایه تاثیرات آن‌ را به طور مستقیم  بر رابطه‌ی طبقه‌ی کارگر جهانی به‌ عنوان نیروی بالفعل کار و به‌‌مثابه عامل متغیر در برابر مجموعه‌ی مناسبات تولیدی سرمایه که شاخص آن بهره‌وری در تولید برای انباشت می‌باشد، تحمیل کرد. یعنی تضاد دینامیک میان کار و سرمایه را دچار شکافی ویران‌گر نمود. فرایند این شکاف، آمارهای نجومی سود سرمایه و افزایش بهره‌وری تولید و متقابلا کاهش دستمزدهای نیروهای کار و سرکوب مزدی طبقه‌ی کارگر توسط سرمایه‌ی جهانی است که منجر به افزایش سهام صاحبان سرمایه و کاهش سهم فروشندگان نیروی کار از زندگی معیشتی شده است. ماحصل معادله‌ی این مجموعه‌ی افزایش ثروت در کل مازاد اقتصادی به ورود در چرخه‌ی اقتصاد تولیدی نیانجامیده و در نتیجه به بحران رکود/تورمی فروکاسته است. در پسِ این بحران دوجانبه‌ی میان کار و سرمایه و در برابر حمله‌ی ویران‌گر سرمایه و دولت مستبد آن، واکنش مقهورشدگی طبقه‌ی کارگر جهانی نیز نتوانسته است جز شورش و طغیان‌های گسترده از چین تا فرانسه، انگلیس تا آمریکا و آلمان، آمریکای لاتین و هند و ایران و… فراتر از فراخوان‌های اتحادیه‌های نظم‌پذیر سرمایه، یا اعتصاب و ورود به خیابان و چانه‌زنی، مسیر ایجابیت ضدسرمایه‌داری را بپیماید. نتیجه‌ی حاصل از این وضعیت، به جای خودسازمان‌یابی قدرتمندانه‌ی پرولتاریایی ـ شورایی، دست و پا زدن درون نظام دستمزدی و یا مبارزه علیه افزایش سن بازنشستگی و تعامل با سرمایه راه می‌برد و لذا فاقد هرگونه افقی برای رهایی کار از نظام کار دستمزدی می‌باشد. اگر چه تمامی این مبارزات، مبارزه‌ی طبقاتی است، اما هیچ افقی را برنمی‌تابند. چنین جنبش‌های پدیداری، که در پدیدارشناسی آن‌ها قوم‌گرایی، مذهب‌گرایی، فمینیسم، صنف‌گرایی و ضدسرمایه‌داریِ عامیانه موج می‌زند، با عمل و خوداندیشی «سوژه‌ی اجتماعی» به‌مثابه فاعلین تاریخی در فراروی از سرمایه از هم می‌گسلد؛ فارغ از هر گونه ذهن‌پردازی و الگوبرداری از وضعیت موجود، پرداختن به پرورش خودآگاهی سازمان‌گرایانه‌ی خویش، مفصل‌بندی رابطه‌ی میان پتانسیل اعتراضات با دوام‌پذیری تبدیل عامل مقاومت به مبنایی خواهد شد، که گشاینده‌ی افق‌هایی برای تأسیس امر نو می‌گردد. در بحبوحه‌ی این شرایط فاجعه‌بار زیستی که زانوان طبقه‌ی کارگر ایران را زیر بار فقر و فروکاهنده‌ی بار تبادلات انقلابی ـ انسانی می‌لرزاند، او را از یافتن راهکارهای غلبه بر پراکندگی، و امکان سازماندهی وسیع‌ترین بخش‌های گوناگون نیروهای کار کارخانه و کارگاهی در پسِ سرکوب‌های پلیسی در گذار از وضعیت دفاعیِ درخود منع می‌کند.

اینک نه تنها جامعه‌ ایران، که سرتاسر جهان را شورشی برای دموکراسی فرا گرفته است؛ شکلی از اشکال سیاسی که آزادی را از تقابلی حاد در مجاری تضادهای طبقاتی ایجاد می‌کند، و در کشاکش تمایزات طبقاتی و شقاق‌های اجتماعی این موقعیت را فراهم می‌آورد، تا خویش را در قلمروهای عمومی آشکار سازد. برجسته‌ترین نمود آن که در مانیفست زن، زندگی، آزادی در ایران فوران کرد، همراهی اجتماع سیاسی در مخالفت با دولت مستبد سرمایه ـ همانند کاری که کمون ۱۸۷۱ به ثمر رسانید ـ تا نخست، امکان رهایی حیات سیاسی خویش را از سلطه‌ی سیاسی اقلیت طبقه‌ی حاکم برای عامه‌ی مردم تدارک ببیند. دموکراسی شورشی ۱۴۰۱ از تمامی داعیه‌های دروغین دولت مستبد سرمایه که مبتنی بر امر انحصاری سیاسی/ایدئولوژیک بر پا ساخته بود، پرده درید و به بسط و گسترش قلمرو امر ممکن در بازشناسی عاملیت سیاسی خویش تاکید نمود. این‌گونه دموکراسی شورشی را نباید با دموکراسی تضادآمیز که درون محدوده‌های دولت‌های بورژوایی درمی‌گیرد و هدف آن به کارگیری قدرت دولتی است، یکی پنداشت. دموکراسی شورشی را بایستی به عنوان سیاست رادیکال، از اساس متفاوت با بازنمایی رهبری، پارلمان، صندوق رأی و مناظره‌های فریب‌کارانه‌ی قدرت اجتماعی سرمایه برشمرد که بیرون از دولت در محیط‌های کار، خیابان‌ها، میادین، دانشگاه‌ها و مدارس و هر جایی که مردم با یکدیگر برای پیکار علیه سرمایه و دولت در نظر گرفت. همان‌که مارکس گفته بود: «در دموکراسی راستین دولت ناپدید خواهد شد»، درون آن مبارزه علیه استثمار عمومی با همبستگی در نیل به آزادی و برابری رخ می‌دهد، زیرا که مناسبات استبدادی و سیاسی ـ طبقاتی حاکم دیگر هم‌ارز با کل خودبنیان‌گذاری و خودتعینی وحدت انسان با انسان در رفع مخاطرات از خودبیگانگی نیست. برای تجربه‌ی دموکراسی شورشی مفهوم «حیات سیاسی» چیزی غیر از سلول بنیادین آن یعنی سیاست، همان امر راستینی که برای الغای آن‌چه که در اِعمال «کنترل»، «مدیریت» و «سلطه»، «سیاست» طبقاتی نامیده می‌شود و همواره بر ما اعمال می‌گردد، نیست. درون دموکراسی شورشی، سیاست برای طبقه‌ی کارگر در شکل راستین آن، گسستی است از مناسبات و روابط تولیدی که در جریان آن توان کاری او برای تحقق‌بخشی مبادله‌ی ارزشی در مناسبات کالایی عینیت می‌یابد و با سرقت ارزش اضافی مبتنی بر زمان کار اضافی به صورت مزد به او پرداخت می‌شود. دموکراسی شورشی، بازنمودی از دیالکتیک آشتی‌ناپذیر تضاد طبقاتی بر علیه بازتولید هرگونه‌ای از نظم انقیاد در روابط تولیدی بر حسب مبادله‌ی میان ارزش‌ها و ضرورت‌هایی که بر رهایی کار افسار می‌زند، اصول مبارزه‌ای است برای آزادی و رهایی سیاست علیه انسان کارگر و هستی به بند کشیده‌ی اجتماع از دوران پیشاتاریخی که غیر از استثمار و توحش و سلطه به همراه نداشت.

با هر گامی به جلو، ما به عقب برنخواهیم گشت، زیرا تازه به میدان آمده‌ایم و به فعال‌سازی دوباره‌ی تداوم انقطاع که از انرژی دموکراتیک جنبش انقلابی نیرو می‌گیرند بپردازیم. ما بر سر حقوق کسی اجازه‌ی عقب‌نشینی نداریم، چون در جایگاه تعیین حق او نیستیم. ما حق نداریم بر سر حقوق دیگران با کسی معامله کنیم: نه حقوق کارگر و بیکار، نه حقوق زنان، نه حقوق اهل سنت، نه حقوق اقوام مسلمان و غیرمسلمان، نه حقوق کثیر افراد غیرمذهبی، نه حقوق اقلیت جنسی و جنسیتی، نه حقوق هیچ‌کس دیگر را. مرد نمی‌تواند بر سر حق زن معامله کند؛ مسلمان نمی‌‌‌تواند حق مذاهب غیرمسلمان و مردم غیرمذهبی را سلب کند؛ شیعه نمی‌تواند حق سنی را ضایع سازد؛ اکثریت فارس و ترک حق ندارند اقلیت‌های قومی و زبانی دیگر را نادیده بگیرند؛ مرفه و متوسط نمی‌توانند حقوق کارگر و کشاورز را وجه‌المعامله و مصالحه‌ی خویش قرار دهند؛ مرکزنشین و شهرنشین نباید مردم روستایی، عشایر و شهرهای کوچک را در ازای رفاه نسبی خود نادیده بگیرد و…

ما در تداوم انقلاب در مراحل، باید در بالاترین حد مطالبه‌ی حقوق فرودست‌ترین افراد در ایران بمانیم و یک گام عقب ننشینیم؛ همان‌گونه که زنان به چنان خودآگاهی از «تنانگی» خود رسیده‌اند که بتوانند صلیب انقیاد‌شان را در خیابان و میدان مبارزه بر دوش بکشند و پرچم رهایی خویش را برافرازند. به همان ترتیب، باید تیپی از یک انسان ایده‌آل اجتماعی را برسازیم که مصداق تمام ستم‌های تاریخی در این جامعه باشد، ولو آن‌که چنین تیپی مصداق مشخصی در میان فعالان مدنی یا قربانیان آشکار نداشته باشد (آن‌که چهره‌اش پنهان مانده و صدایش شنیده نمی‌شود یا نامی ندارد، ستمدیده‌تر و محق‌تر است، او همان «پلبین» است؛ همان که کموناردها برای تشکیل حکومتی پلبینی (کمون) بر سر آن با هم توافق داشتند، نامی برای کنش آن جمعی انسانی است که در هر بزنگاهی، از یک سو بیرق پیکار با مدیریت، سلطه و قانون طبیعت و از سوی دیگر لابی‌گری، هویت‌طلبی و چانه‌زنی بر سر منافع حقیرانه را برافراشته است). آن، کارگر بدون قرارداد، زن بی‌دین، سنی‌زاده‌ی بلوچِ بی‌شناسنامه‌، کارگر روستایی، ترنس همجنس‌گرایی که وضعیت موجود و مناسبات حاکم سیاسی ـ طبقاتی و استبدادی ـ ایدئولوژیک، شأن انسانی یا وجود آنان را منکر شده و می‌شود. اما انکار شأن انسانی آنان، بیش از آن‌که انکار شأن گروهی از انسان‌ها باشد، انکار شأن انسانی خود انسان است. به همین سبب آمدن به صحنه با آنان در دفاع از حقوق چنین کسانی، معادل مسئله‌ی نجات و احیای انسان به‌مثابه گسستی از نظمی است که امر کلی رهایی و گونه‌ای دیگر و راستین از سیاست، انسان و جهان را به مسئله‌ی اصلی حیات جمعی و سیاسی بدل می‌کند.

ما و شما نه‌تنها نباید درمقابل حکومت جمهوری اسلامی و طرفدارانش عقب بنشینیم، که به مولوی‌های بلوچستان و ماموستاهای کردستان که اکنون به فراخور شرایط از حقوق زنان می‌گویند، هم نباید امتیازی بدهیم. منتقد اصلاح‌طلب نمی‌تواند ما را از چیزی بترساند یا عقب بنشاند. مخالف مذهبی و ملی- مذهبی هم هر چقدر در مبارزه‌ی ضداستبدادی سهم داشته باشد، نمی‌تواند از کیسه‌ی دیگران خرج کند. به پوزیسیون و شبه‌اپوزیسیون نباید باج داد. بایستی درتنگنای حاد مبارزه‌ی طبقاتی، سیاست‌ورزی‌های رمزآلود ایدئولوژیک احزاب و هر جمعی را افشا نمود، که با حرکت از بالای سر توده‌های مردم و تکیه به نیروهای جهانی سرمایه به‌جای تبیین علل موانع و چگونگی فایق آمدن بر آن‌را در برابر کارگران قرار داده و سر به مهری آنان را در تبعیت از ایدئولوژی و رهبری در لفافه‌ای از واژگان لاهوتی و ناسوتی به ابهام می‌کشند.

آن‌چه در مانیفست زن، زندگی، آزادی برخلاف سِلک بازنمایی نمایندگی از بالا خلاف جریان را پیموده، خودجنبی و خوداندیشی کسانی است که به خیابان‌ها آمده‌اند و نوع جدیدی از پیوند اجتماعی را پدیدار کرده‌اند که به رابطه‌ی یک‌سویه‌ی قدرتِ بازنمایی نمایندگی مهر پایان می‌زند. آنان به‌واقع نوعی از پیوند سیاسی ـ اجتماعی افقی و غیرقراردادی را برگزیده‌اند که زمینه‌ی باهم‌بودگی سیاسی بیناانسانی غیرسلسله‌مرتبی را در شعار «نه شاه می‌خواهیم، نه رهبر» نشان می‌دهند؛ آن‌ها دیگر قدرت خویش را به هیچ بازنمایی‌کننده‌ی فرادستی تفویض نمی‌کنند. همانند سان‌کولوت‌های (تهیدستان) پاریسی در هنگامه‌ی انقلاب فرانسه؛ معرف «نوعی رابطه‌ی سیاسی غیربازدارنده و برابری‌طلبانه» که با قدرت رهبران در تضاد است، تا آن هنگام که نیروهای اجتماعی بتوانند به شیوه‌ای دموکراتیک، از خودانگیختگی به خودسازمان‌یابی برسند؛ یعنی از درون منفیّت قسمی آنتاگونیسم ضروری میان دموکراسی شورشی به سوی برسازندگی نوعی نهاد ایجابی به‌مثابه امر مشترک اجتماعی گام سپارند، که آن‌جا بر هر گونه قدرت مستقر حکومت‌کنندگان، سلب‌مالکیت‌کنندگان و سلطه‌گران پایان داده می‌شود. با تاسیس امر مشترک اجتماعی، امر رهایی به جای برنشستن در ساحت پدیدارها و بازتاب قانون طبیعت در اجتماع، به تغییر در ریشه‌ی پدیدارها و طبیعت می‌انجامد، که این تازه راه رهایی را هموار خواهد ساخت.

پس به همراهی با طبقه‌ی کارگر ایران، کارگران جهان را فرامی‌خوانیم که: دست‌های یکدیگر را بگیریم، قلب‌هایمان را به هم بسپاریم! و در چالش اندیشه‌ی پویشگر، بر این کهنه دنیای استثمار انسان از انسان مقابل بایستیم. مناسباتی که از پسِ این چالش‌ها و پویش‌ها شکل می‌گیرد، تبلور خودآگاهی انقلابی است که امر مشترک اجتماعی (همان سوسیالیسم) نام دارد. سازمان آزادی و رهاییِ کار بردگی در سراسر جهان.

سرنگون باد رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی

زنده باد انقلاب رهایی از کار بردگی مزدی

برقرار باد سوسیالیسم

کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی

۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲/ اول ماه مه ۲۰۲۳

آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/kkfsf

به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر ۲۰۲۲

30 آوریل 2022

🚩🚨⭐️ مراسم #اول_ماه_مه در #فرانکفورت_آلمان، بعد از گذشت دوسال از پاندومی کویدو-19 که تجمعات عمومی مراسم اول ماه مه برگزار نگردیده بود. مراسم اول ماه مه امسال ـ ۲۰۲۲ ـ در دو تجمع جداگانه که اولین آن از ساعت ۱۰/۳۰ دقیقه آغاز گشت، این مراسم براساس فراخوان «اتحادیه‌ی عمومی کارگران آلمان DGB» برگزار گردید. ♦️⚫️ دومین تجمع نیز عصر همین روز در ساعت ۱۸ به فراخوان جریانات متعدد #چپ_آتونوم (خودآئین) برگزار شد که با تعداد قابل توجهی از نیروی چپ‌ها مواجه بود، این‌گونه حرکات آتونومیستی معمولا در پیش‌روی با ممانعت پلیس مواجه می‌شود، که امروز نیز چنین اتفاق افتاد. به ما به‌پیوندید: https://t.me/kkfsf

!خود را برکَنیم و تماما از نو برسازیم

به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر


از هنگامی که سرمایه‌دار و کارگر به‌عنوان تأمین‌کننده‌ی کار و سرمایه موجودیت یافتند، مبارزه‌ی طبقاتی حادی میان مالک آن کالای یگانه که شرط ضروری تولید گردید، به‌مثابه نیروی کار زنده، و سرمایه آغاز شده است. در واقع موجودیت طبقه‌ی سرمایه‌دار بر مبنای قدرت مولد کار استوار گردید. این چنین بود که جامعه‌ی مدرن آفریده شد، یعنی تمدن کار، یا همان «جامعه‌ی کار صنعتی».

این نگرش کارگر به ماهیت‌شناسی کار، وی را متقاعد ساخت که بهره‌بری از کار را به سرمایه‌دار ببخشد؛ زیرا که با سلب‌ مالکیت شدن، کار ‌را مایملک قانونی سرمایه‌دار تلقی کرد. چنین شد که از همان ابتدا شرایط کار در چنگ سرمایه‌دار قرار گرفت و خودِ کار به کارگران تعلق نیافت. از آن پس، تنها ابزاری که کارگران در یک لحظه‌ی خاص در دفاع از این مناسباتِ فروکاهنده‌ی کار به کالایی‌شدن به‌آن دست یافته‌اند، اعتصاب بوده است. اما اعتصاب به‌خودی خود دست‌آوردی را که برای طبقه‌ی کارگر به همراه داشت؛ «سهمی عادلانه از ثمرات کار»، یا «شراکت در سود سرمایه»، یعنی از همان ابتدا حضور یافتن در شرایط سرمایه بود. این گیر و گرفت تاریخی طبقه‌ی کارگر در تمام دوران تاریخی مبارزه‌ی طبقاتی پایدار بوده است. در طول دگرگونی‌های تاریخی، این پارادکس با تغییر در شیوه‌های تولیدی به تکه‌پاره شدن کارگران از تمرکز در محیط کار و قانون‌زدایی نولیبرالی تا خمودگی مفرط و رکود در اشکال تاکنونی مبارزه‌ی کلاسیک طبقه‌ی کارگر تبدیل شده است. روش‌شناسی مهم طبقه‌ی کارگر در چنین شرایطی، کشف تمایز میان مبارزه‌ی طبقاتی ماهیت‌گرا با استراتژی رفرم درون جنبش کارگری است. تغییر جهت از استراتژی رفرم به استراتژی مبارزه‌ میان طبقه در برابر طبقه برای کارگران، نه تنها اشکال دمکراسی نمایندگی و اشکال آزادی را از بنیاد تغییر می‌دهد، بلکه به قطع رابطه میان طبقه‌ی کارگر با نهادهای برساخته‌ بورژوایی می‌انجامد، که «مشکلات» هستی اجتماعی را اساسا در محدوده‌ی عرصه‌ی اقتصادی و اصلاح سیاسی مطرح می‌نمایند. مبارزه‌ی طبقاتی، کارگران را برای تغییر اجتماعی و به‌ دنبال استقرار جوانه‌های امر «جدید» به‌ جای اصلاح سیاسی امر بحرانِ تولیدِ مناسبات حاکم سازمان می‌دهد. بورژوازی، در رویارویی با بحران‌های سرمایه‌داری به‌ویژه در اشکال سیاسیِ پاسخ به بحرانِ انباشت و با توجه به‌ گرایش عمومی سرمایه در فقدان راه‌حل گذار از بحران، قدرت اقتصادی لازم را برای اعطای امتیازاتی که طبقه‌ی کارگر را به سازش وادارد، از دست داده است. به‌این ترتیب، تنها راه خنثی‌سازی جنبش کارگری، نقش رفرمیسم برای به‌ سازش رسانیدن این طبقه توسط نهادهای تنظیم مناسبات میان کار و سرمایه می‌باشد که طبقه‌ی کارگر را درگیر امکان انتخاب عام سازد.

بنابراین، طبقه‌ی کارگر هنگامی می‌تواند از مبارزات دمکراتیک پشتیبانی نماید که هسته‌ی درونی مطالبات دمکراتیک به‌طور شفاف در راستای جنبش خاص (کارگری ـ سوسیالیستی) قرار گرفته باشد و بخشی از مطالبات عمومی جنبش کارگری را بیان نماید. تمامی «خیزش»های اجتماعی تاکنون اگرچه کمیت گسترده‌ای از اعضای طبقه‌ی کارگر را همراه داشت، اما درهیچ‌یک از مطالبات سیاسی حتی بیان‌کننده‌ی منافع عمومی جنبش دمکراتیک اجتماعی هم نبود؛ هر کجا نیز سخن از تشکل‌ها و نهادهای صنفی به‌میان آمده، عوامل بورژوازی آن‌ را در لفافه‌ای از مشروعیت‌بخشی طبقاتی به دولت مستبد سرمایه و رژیم سیاسی آن پوشانیده است. بنیان اندیشه و عمل دمکراتیک، هنگامی پیوند مستقیمی با آزادی دارد، که اندیشه‌ی دمکراتیک امکان انتخاب عام و واقعی را در اختیار جامعه بگذارد و براساس این رابطه‌ی عامِ میان آزادی اندیشه و آزادی سیاسی، تشکل‌ها و نهادهای صنفی ـ سیاسی هم هنگامی ظاهر می‌شوند که دستگاه سرکوبِ مدافع تفکر متحجرِ خودبیگانه‌کننده‌ی جمهوری اسلامی در بالای سر جامعه قرار نگرفته باشد.

اینک طبقه‌ی كارگر ايران به ‌واسطه‌ی تبادل از طریق شبکه‌های اجتماعی از حمايت جهانى جنبش كارگرى برخوردار است و می‌تواند الگويى خودآگاه به روح جهان بى‌روح طغيان‌ها، عصيان‌ها و شورش‌هاى انگیزشی برعليه اين كهنه جهان طبقاتى باشد! همه‌ی این شروط بستگی به این دارد که؛ جنبش کارگری، هرگونه توهم به جنبش‌های کلاسیک و تعلقات شبه‌نظری آن‌را به نقد انقلابی بسپارد. تاریخاً پیروزی‌های موقتی آن جنبش‌ها، بنیاد شکست‌های بعدی در نهادینه‌سازی رفرمیسم بوروکراتیک‌ بوده‌اند. اما خلاف‌آمد آن شکست، «کمون شکوه‌مند پاریس» است که تاکنون شور و شوق‌های درخشان تأسیس امر مشترک اجتماع کمونیستی را پویا نگه‌ داشته است؛ شورشی که به نظام تثبیت‌گرای جامعه‌ی هرمی یورش برد و ضوابط سلسله‌مراتبی سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی طبقات دارا را از عرش به زیر کشید و ارزش‌های آن‌را ملغا ساخت و هیچ نهاد برساخته‌ی آن جامعه‌ی پوسیده را برای تأسیس اجتماع نوین خود برنگزید.

اگر چه در سطح جهانی این تنها طبقه‌ی کارگر ایران است (حتی در نازل‌ترین شکل) که هنوز جنبش کارگری آن و پویایی فعالیت‌های این طبقه سلسله‌جنبان جنبش‌های کارگری می‌باشد، اما بی‌قدرت. نیروی بالفعل کار با اضافه جمعیت بیکار چنان در هم ادغام شده‌اند که به سختی بتوان تمایزی میان شرایط زیستی آنان یافت. خط فقر کارگران شاغل را از توده‌ی بیکار متمایز نمی‌کند. برای همین نیز این طبقه اشکال گوناگونی از تئوری‌های انقلابی، چپ سوسیالیست، رفرمیسم، آنارشیک و… را تجربه می‌کند. جنبش‌های کارخانه ـ علاوه بر دیگر خیزش‌های اجتماعی ـ به‌طور پیوسته از پسِ هر شکست و اندک پیروزی، به صورت‌های علنی و یا مخفی مدام برمی‌خیزد و فرومی‌نشیند.

تجربه‌ی امروز طبقه‌ی کارگر ایران با تجارب دوران انقلاب و پیش از آن نشان‌گر گام‌های بلندی است که این طبقه نسبت به گذشته برداشته و آن جدایی تعیین‌کننده میان خوداندیشی و خودباوری با اتوریته‌ی سازمان‌های ـ چپ ـ حامی کارگری با محوریت عمل سیاسی که بر کارگران داشتند، بوده است. طبقه‌ی كارگر پراكنده‌ی ايران، تا زمانى كه مطالبات خود را موضوعى خصوصى تلقى مى‌كند و نه امرى اجتماعاً سیاسی ـ طبقاتى، حتى براى به‌دست آوردن كم‌ترين نيازهای معيشتى و مطالبات خود كه توسط سرمايه‌داران خصوصى ـ دولتى (خصولتى) به گروگان گرفته شده است، سركوب و تحقير خواهند شد! در برابر اعتلای انقلابی جنبش کارگری هنوز موانع و پرده‌های سختی برای گذار وجود دارد.

نخست آن‌که عمده فعالین کارگری درون جنبش طبقاتی، هنوز خود را با خصلت نمایندگی جریانات چپ سیاسی قیاس می‌کنند، گویی نماینده‌ی احزاب هستند و قائم به‌ذات، خوداندیش و بر محوریت طبقاتی خویش برقرار نیستند. نکته‌ی دیگر، پی‌بردن به ماهیت آن واقعیتی می‌باشد که اشکال مبارزاتی تاکنونی کارگران را عینیت بخشیده است. در هنگامه‌ای که کل شرایط جامعه در مقام سرمایه در برابر آن‌ها قرار می‌گیرد، فروشندگان نیروی کار هنوز در کلیت خود به آن آگاهی در گذار از دایره‌ی زحمتکشان به کارگران و از طریق رودرویی با طبقه‌ی سرمایه‌دار به طبقه‌ای مستقل و قائم به‌ذات برای خود تبدیل نشده‌اند. فرق این دو وجه، هنگامی آشکار می‌شود که کارگران دریابند که قدرت سیاسی آنان پیوند تنگاتنگی با قدرت مولد کار مزدی آنان دارد؛ به‌این معنا که به‌طور بالقوه فرمان‌روایی آنان را تنها در تولید نشان می‌دهد. برخلاف این، قدرت سرمایه نوعی قدرت اجتماعی است که به‌نوعی وابسته به سلطه‌ی واقعی بر جامعه می‌باشد. اگر به ماهیت این دو وجه متضاد نگاه کنیم، در نتیجه پی خواهیم برد که: سرمایه به‌گونه‌ای نیازمند جامعه‌ای مبتنی بر تولید است و این جنبه‌ی خاص هدف کلی جامعه است و آن‌کسی که بر تولید کنترل دارد، قدرت آن‌را دارد که بر همه چیز کنترل و سلطه داشته باشد. به این‌ترتیب، هر شکلی از مبارزه‌ی طبقاتی این مسئله را هربار تکرار می‌کند که پیکار میان دو وجه متضاد کارخانه به‌عنوان طبقه‌ی کارگر و جامعه به‌عنوان سرمایه، آن‌گاه که تولید متوقف می‌شود، دم‌ودستگاه جامعه (یعنی سرمایه) قفل می‌شود. این لحظه‌ای است که وجه نفی‌کننده‌ی کار، وجه نفی‌شونده‌ی جامعه، یعنی شالوده‌ی قدرت سرمایه را سرنگون خواهد کرد. اگر ذهنیت خود را به‌مثابه ذهنیت طبقه‌ی کارگر جا نزنیم، این فرایند در کلیت خود به درک و آگاهی کلی طبقه‌ی کارگر ایران درنیامده است. بنابراین هر دیدگاهی که «منافع کلی جامعه» را در نظر بگیرد، در واقع کارخانه (یعنی طبقه‌ی کارگر) را به جامعه (یعنی سرمایه)، فرو کاسته است؛ یعنی که بخشی از جامعه به خود جامعه به‌عنوان کل تقلیل خواهد یافت. در صورتی که تولید جنبه‌ی خاصی از جامعه است و نه کل جامعه. به همین جهت مولدین کار مزدی، به‌عنوان فاعل اجتماعی و طبقه‌ای فعال چه درتقابل با فرد کارفرما و یا جمع سرمایه‌داران به‌عنوان طبقه‌ی سرمایه‌دار، همواره طبقه‌ای مستقل و قائم به‌ذات است.

اما احزاب به‌مثابه تأمین‌کننده‌ی منافع کل جامعه، متشکل از مجموعه‌ی افراد ــ با مارکسیسم ایدئولوژیک که محدوده‌ای درون مارکسیسم بدیع، تاریخی و دیالکتیکی که تئوری خودرهایی انسان است ــ می‌باشند. بنابراین از همان نخستین لحظات سازماندهی حزبی طبقه‌ی کارگر، طبقه‌ی‌ کارگر را به میانجی حفظ منافع سرمایه در دو شکل متضاد اما به‌ظاهر با یک محتوا تبدیل می‌کند. مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر در عین حال‌که عامل فروپاشی سرمایه می‌شود به مفصل‌بندی بعدی سرمایه و امکان بازتولید اشکال دیگری از ارزش‌آفرینی برای انباشت سرمایه هم دگر می‌شود، تجربه‌ی انقلاب بلشویکی روسیه تا انقلابات کنونی و فروپاشی آن‌ها را اگر توطئه‌ای از نوع «انقلابات مخملی» تلقی نکنیم، می‌تواند ما را به نتیجه‌ی غایی آن جوامع در دگر شدن به ضد خود آگاه گرداند. در حقیقت تنها حزبِ حامی کارگران، خودِ طبقه‌ی کارگر است که به‌طور خودآگاه مصمم باشد که به طبقه‌ای قائم به‌ذات فراروید یا به‌مثابه نیروی محرکه‌ی بازسازی سرمایه‌ی پسابحران تبدیل شود.

دیگر موانعی که ویران‌گری بحران ساختاری رژیم در وجه سرمایه‌داری ایران علاوه بر کلیت ساختار اجتماعی، به طبقه‌ی کارگر ایران تحمیل نموده است، سرکوب‌گری دستمزدی و نگه‌داشتن کارگران در مطالبات مزدهای معوقه است که خروج از دایره‌ی قانون عام مطالبه‌گری گام مهمی در جهش به جلو و متحول شدن اشکال مبارزاتی آنان خواهد بود. خروج از دایره‌ی مطالبه‌گری، آغازگاه پی‌افکنی ابداعات سیاسی ـ طبقاتی برای رهایی از ضرورت کار می‌تواند باشد که از مجاری وساطت سیاسی آفریده می‌شود. طبقه‌ی کارگر پیشاپیش بر بنیادهایی آگاه می‌گردد که در وقفه‌ی میان دو قلمرو تحقق امر مشترک اجتماعی و امکان بازتولید دستگاه بازسازی دولت تنظیم‌گر سرمایه و سوسیالیسم دولتی، برای رهایی از سلطه‌ی نظام استثماری تأسیس خواهد نمود. زیرا که چنین قلمروهایی از جانب طبقات دیگر برای بازگشت هرگز به پایان نخواهد رسید، پس، ضرورت فعلیت خودآگاهانه‌ی طبقه‌ی کارگر نیز تا آن هنگام استوار و فعال می‌باشد که وحدت راستین انسان با خویش به بنیادی درون‌ماندگار و پویا تبدیل شود.
برون‌رفت از توسل به شعارهای بی‌ماهیت و تهیِ در انتظار «حمايت حمايت» از جانب دولت شرِ سرمایه، هيچ گرهى از مشكلات و زندگى فلاكت‌بار كارگران نخواهد گشود. راز پنهان و بالقوه‌ی قدرت طبقه‌ی كارگر و جنبش طبقاتى آن در درك از نيروى درون‌ذاتى خويش است. رهبرى خودسازمان‌يابى همين حركات به ظاهر ناچيز، بايستى علل تجمع و برخورد خشن و نظامى رژيم كثيف سرمايه‌دارى ج.ا را از درون اين سركوب‌ها جستجو نمايند و قدرت آلترناتيو و مقابله در رويارویى با اين سركوب‌ها را در همبستگى با ساير هم‌طبقاتى‌هاى خويش بجويند! مطالبات و اعتراضات «کارگران پیمانی نفت» در صورت کار گسترده‌ی تبلیغی و ترویجی می‌تواند برای خودسازمان‌یابی از اشکال حیات بالقوه به اشکال مبارزه تغییر جهت یابد. در چنین شرایطی است که در افق زیست‌سیاسی ایران، خود زندگی به کار خواهد افتاد. تجربه‌ی تاکنونی جنبش کارگری ایران، نشان می‌دهد که معضل عدم تشکل‌یابی سراسری در اشکال مرکززدایی بروز کرده و در صورت کار نظری و عملی، به ابداع مبارزاتی جدیدی خواهد روئید که مبتکر شیوه‌های جدیدی از سازماندهی در مبارزه‌ی طبقاتی می‌تواند باشد. «چپ» سنتی حزب‌گرای کلاسیک برخلاف مبارزه‌ی طبقاتی کارگران که در یک پیوستگی و تجارب سیاسی مستقیم خود را می‌شناسانند، هر شورش و طغیانی را و هر بحران حاکمیتی را و هر انتقال حکومت از بخشی از یک طبقه به بخش دیگر را به نام انقلاب تئوریزه می‌کند، و طبقه‌ی بدون حزب را فاقد فعلیت تلقی می‌کند.

در جامعه‌ی کنونی چه چیزی واجد ارزش مثبت است که باید بقا یابد!

آکسیونیسم رسانه‌ای، چنان می‌نماید که انگار نوعی از وساطت بی‌واسطه‌ی سیاسی در جریان است که در فاصله‌ی هر حرکتی و با توجه به ضرورت‌های عینی و یا ذهنی، افراد و جریانات سیاسی با گرایشات متنوع، تئوری‌های حرکات آتی را به نسبت حرکات پیشین به روز نموده و ارائه دهند. فارغ از این‌که اساسا به پرسش‌های آکتوئل و ضروری که حین مبارزه‌ی انضمامی سیاسی ـ طبقاتی و از درون نیازهای اجتماعی سر برمی‌آورند، پاسخ داده باشند. چه بسا نیز ضرورت نقدهایی در باب همین پروسه‌های پیوسته و گشوده، به نیازهای آینده‌ی مبارزه‌ی طبقاتی کارگران، خودشناسی و تجربه‌ی خودجنبی آنان لازم خواهد بود.
رویدادهای جهانی و تعیین‌کننده در زیست‌حیات کارگران که از نخستین دهه‌ی سده‌ی کنونی آغاز گردید، تا تحمیل جنگ‌های منطقه‌ای و دخیل کردن کارگران در تولید کالای کشتار جمعی، سرانجام به پاندومی مرگ‌بار کویدو۱۹ انجامید. درون این بحران فراگیر، رد پای عاملیت مشخص تمامی نهادهای سرمایه، دولت‌ها، کنسرن‌ها که با تکیه بر قراردادهای اجتماعی از بالای سر قوانین دولتی بر جامعه سیطره انداخت، طبیعت را عاملی برای شیوع همگانی بیماری در غربال‌گری انسان‌های مازاد مراد کردند. نهادهای سرمایه در سطح جهانی از جامعه‌ی مدنی به‌زوال‌رفته در غرب تا دولت‌های مستبد و شرکت‌ها با هدف‌مندی از اولویت دادن به دغدغه‌های ناظر بر منطق حاکمیت طبقاتی خویش، تا قسمی از فرمان‌روایی سرمایه‌‌ی در پاسخ به بحران خودگستر سرمایه، چنان به تولید هراس پرداختند که گویی پروژه‌ی نابودی دیگران را برگزیده‌اند. همه‌ی این مصائب نه تنها هیچ واکنش جدی از جانب طبقه‌ی کارگر جهانی در برابر سرمایه با تحمیل بیش از ۲۰۰میلیون بیکار، کاهش هولناک قدرت خرید کارگران، تحمل هزینه‌ی تورم و فروکاهی زیستی کارگران به زیر خط فقر برنیانگیخت، بلکه در این سرگشتگی و خمودگی و رکود حامیان «چپ» ریاست‌طلب و بازنمای نمایندگی کارگران نیز نقش به‌سزایی در ارائه‌ی شعارهای هپروتی از قبیل «علنی کردن فورمول واکسن» تا «پرداخت دستمزد کامل» به شرط «در خانه بمانید» داشتند که علی‌العموم با پیوستن به سیاست مرگ‌محور در پشت دولت‌های سرمایه قرار گرفتند.

در این گمراهی تلاش شد با اتلاق فهم سیاسی ـ اجتماعی به طبیعت، که «چپ» نیز بدین باور رسیده بود، نقش عاملیت سرمایه و دولت‌ها زدوده شود. چنان هراسی توسط سرمایه در جهان اِعمال گردید که تصور شد، این نه عوامل انسانی قدرت طبقاتی حاکم و منطق سرمایه و بازار و دولت‌های تنظیم‌گر آن‌ها که به موجب میل و ماهیت اجتماعی و ذاتی‌شان، نقش مرگ‌آفرینی را تابع تعلل خود در رفع بحران‌ها و حفظ منافع طبقاتی خود کرده‌اند، بلکه این طبیعت است که قدرت بی‌رحمانه‌ی خویش را بر انسان‌ها (بویژه انسان‌های کار) اعمال می‌کند. چنین القاء شد که این ما انسان‌ها بودیم و هستیم که با قصور خویش عامل تداوم مرگ خود می‌باشیم، نه (خودآگاهی) دولت‌ها و صاحبان سرمایه است که پیشاپیش در رقابت اولویت منافع و سپس آن رسالت دروغین مقدس‌مآب خود را برای امحای بیماری به کار گرفتند. در واقع آنان پیش‌تر حیات اقتصادی ما را نابود ساختند، تا سپس به حیات بیولوژیک ما بپردازند.
مدعیان پدیدارشناسی، نه جرات مبارزه، که شدت انفعال را با ایجاد تزلزل در امید به آینده‌ی بشریت مورد تردید قرار دادند. به‌جای راه‌کار مبارزه، چنان وانمود کردند که ما موجوداتی رو به مرگ هستیم و هستی حیات بشری رو به‌زوال نهاده و انسان‌ها به انتظار مرگ نشسته‌اند. در ترویج انفعال و در کنار دولت‌ها دست به سرکوب‌گری زدند، که سرکوب‌گری دولت‌ها حتی به‌طور غیرمستقیم محصول تابع اراده‌ی عمومی آنان که با هستی‌شناسی نهیلیستی در انتظار برای مرگ بودند، مشروعیت گرفت. مواضع چپ نیز تابع این منطق فلسفی ـ سیاسی، و در پیرو چنان درکی، و بازتاب بدون دستکاری شده‌ی عینی و ابژکتیو امر واقع قرار گرفت و یا هدف و تمنیّات اتوپیک غایت‌گرانه‌ای گردید که در گم‌گشتگی هرگز نمی‌توانست به‌آن دست یابد. درون این بحران سرنوشت‌ساز، طبقه‌ی کارگر آموخته‌شده درون رفرمیسم و چپ، ایجابیت، سرشاری و پویایی خود زندگی و میل برای توان‌مند ساختن آن قسم برسازندگی‌هایی که ظرفیت‌های تأسیس امر مشترک را که از درون همان زندگی برمی‌کشد، دریافت نکرد. چپ فراموش نمود که برای انسان، هیچ چیزی رادیکال‌تر، مفیدتر، انقلابی‌تر و نزدیک‌تر بودن خود انسان نیست. تأسیس امر مشترک در رابطه‌ی اجتماعی با ماهیت ایجابی «سازمان شورایی» و قدرت برسازنده‌ی آن آشکار شده و بر ترس غلبه خواهد کرد و نه با «در خانه ماندن».
بورژوازی و دولت طبقه‌ی حاکم با حرکت از منطق مجرم‌پنداری مردم، در عدم تمکین بی‌چون و چرا از اخلاقیاتی‌سازی قوانین بی‌منطق برای تعمیم کنش‌های فردی و جمعی در باور به بتواره‌پرستی دولت، که چیزی جز حقنه کردن پروژه‌ی اخلاقیات گفتار دولتی به محض رؤیت پرهیبت خطری هم‌چون یک اپیدمی نمی‌باشد، جامعه را با فریب و ترس مرعوب کرد. پر واضح است که هر تحلیل «فلسفی- نظری‌ای» که از ترس آغاز می‌کند، دست‌آویز انقیاد و بردگی را برای هم‌سازی با گفتار قدرت حاکم برمی‌گزیند. چنین بود که، طبقه‌ی کارگر جهانی هم نتوانست با واکنش مثبت نسبت در گذار از ترسی که قدرت حاکم تولید کرده بود، با خودسازمانیابی کشوری و فراخوان جهانی به گسترش همبستگی دست یابد. آلترناتیو مقابله با ویروس مرگ‌بار در پس چهره‌ی رعب‌انگیزش، چرخش به ایجابیت همبسته‌ی اشتراکی‌شدن، یاری متقابل، و گسترش شأن همزیستی و امید در خنثی‌سازی یأس بود که تمام پلیدی‌های خرافی با تغذیه از ترس به روی صحنه در آمده بودند. اما با پراکندن هراس، جامعه را به پذیرش مجازات مجاب کردند.
در تداوم این بحران و رکود که به تورم تصاعدی انجامید، و با کاهش گستره‌ی پاندومی، نظام جهانی سرمایه بسیار خوب برآورد کرده بود که در پسِ این بحران عظیم فراگیر بی‌آلترناتیو، حتی در فقدان خودآگاهی طبقاتی کارگران جهان، چه شورش‌ها و طغیان‌هایی می‌تواند سر برآورد که به سرعت به خودجنبی و خوداندیشی طبقه‌ی کارگر جهانی برعلیه سرمایه‌داری جهانی فراروید و ارتش جهانی نیروی فروشندگان را به حرکت درآورد که نخستین نمونه‌ی آن قیام کارگران قزاقستان بود که در سکوت و خاموشی طبقه‌ی کارگر جهانی، توسط امپریالیسم روسیه و اقمار آن و با تأیید بورژوازی جهانی به‌طور قهرآمیز سرکوب و به خون کشیده شد. تا در تداوم تهاجم به طبقه‌ی کارگر جهانی، امپریالیست‌های شرق و غرب و با آفریدن بحران جنگی، اوکرائین را به همراه طبقه‌ی کارگرش نابود سازند. اما هم‌نوایی «چپ روسوفیل» با «چپ پروغرب» را که زمینه‌ی کُر ارکستر سمفونی مرگ است، نمی‌توان به سکون ابدی طبقه‌ی کارگر جهانی فروکاست همان‌طور که مفهوم استثمار را نمی‌توان به میل فردِ کارفرما برای قدرتمند کردن ابدی خود از طریق استخراج حداکثری مازاد کار از بدن‌های کارگرانش تقلیل داد.

اشکال مدرن هراس‌افکنی از جنگ داخلی، یا آشوب، حتی با انهد‌ام زمین تداعی می‌شود، در برابر این هراس‌افکنی، استراتژی ضدترس باید بتواند یک سیاست رادیکال پرولتاریایی باشد.

کارگران جهان علیه کار مزدی و قدرت اجتماعی سرمایه متحد شویم!

نظام سرمایه‌داری را نابود کن، پیش از آن‌که جهان را نابود سازد!

گسترش جنبش شورایی طبقه‌ی کارگر ایران،

ضامن پیروزی انقلاب اجتماعی برای تحقق امر مشترک اجتماعی است!

کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی

(۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ـ اول ماه مه

!خود را برکَنیم و تماما از نو برسازیم

به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر


کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی

(۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ـ اول ماه مه ۲۰۲۲)

https://t.me/kkfsf

۲)

https://t.me/kkfsf

بردگــان گرفتـار نظـام کــار دستمـزدی !

27 آوریل 2021

كميته فعالين كارگرى – سوسياليستى, [27.04.21 14:26]
[ Video ]

متن کامل بیانیه فعالین کارگری سوسیالیستی به مناسبت (اول ماه مه ٢٠٢١ ـ ١١اردیبهشت ماه ١۴٠٠)

بردگــان گرفتـار نظـام کــار دستمـزدی !

اول مـاه مـه و طبـقـه‌ی کارگـر

اپیدمی همه‌گیری، ضربه‌ی سنگینی بر مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر جهانی و به‌ویژه جنبش طبقاتی/ضداستبدادی ایران وارد ساخته است. اپیدمی‌ها همیشه به جوامع بشری ضربه زده‌اند. هم‌چون آبله، وبا، تیفوس و دیگر بیماری‌هایی که صدها میلیون انسان را از سده‌های اخیر تاکنون به کام مرگ کشیده‌اند و به یُمن پیش‌رفت‌های علمی از همان دم نیز با آن‌ها مقابله هم شده‌ است. اما ویروس کرونا تحت سیطره‌ی بازار واحد جهان سرمایه‌داری و مبادله‌ی بین قاره‌ای کالا، با سرعتی شگفت‌انگیز سبب گسترش یک‌‍باره‌ی آن گردیده که پیش‌تر جهان با چنین شیوعی مواجه نبوده است. گسترش این بیماری نیز همانند هر بیماری دیگر در ابعاد طبقاتی میان طبقه‌ی بورژوازی و کارگران کاملا مشهود می‌باشد و نتیجه‌ی بلاواسطه‌ی آن نیز؛ بیکارسازی میلیونی جهانی، فقر فراگیر، مرگ و میر بسیار به‌ویژه در بین کارگران بازنشسته، پرولتاری مهاجر و آواره‌ی پرتاب شده به خیابان‌ها گردیده است. آن‌چه به چشم می‌خورد، بسان هر شرایط جنگی، تمامی دولت‌ها تلاش می‌کنند، برای کنترل بحران میان بیماری و سازمان‌دهی کار و روابط تولیدی، چنان تعادلی ایجاد نمایند که سرمایه با کم‌ترین خسارت از درون آن بر جهد. اما هیچ راه حل سریعی وجود ندارد، خاصه آن‌که ویروس هنوز کاملاً شناخته نشده و از این نظر غلبه بر آن هم با چندان قطعیت علمی مواجه نیست.

اینک استبداد سرمایه با استبداد کرونا در هم آمیخته و تنها فرمانی که به عرش برخاسته؛ با اسم رمز «در خانه بمانید«، در یک هم‌صدایی میان پوزیسیون دولت و اشکال گوناگون اپوزیسیون (چپ و آنارشیسم) به شعار مقدسی در رفتارها و گفتارها تبدیل شده است. هر واکنش منفی به این شعار پر رمز و راز با تهاجم این اتحاد ظاهراً متضاد و متخاصم روبرو می‌گردد. در این‌جا موضوع نه صیانت از نفس، بلکه نقش جایگاه و نگرش‌های طبقاتی تعیین‌کننده می‌باشد. در کنار هم‌صدایی «در خانه بمانید»، دولت‌های متروپل با تدارک حمایت‌های مالی، در واقع صداهای اعتراضی را به‌گونه‌ای خاموش کرده است، اما در جوامعی نظیر ایران، دولت خود را تنها مکلف به دستورات متناوب منع رفت‌و آمده نموده و خود را از هر گونه مسئولیت حمایتی معذور دانسته است. میلیون‌ها کارگر روزمزد در برابر فقر و کشتار استبداد کرونا بی‌هیچ پوشش حماتی وانهاده شده است. پیداست که شرایط کار، چگونگی کسب درآمد، ذخایر بانکی، مساحت خانه و امکانات آن و مختصر این‌که جایگاه طبقاتی افراد، بیان‌گر چگونگی رابطه میان شعار «در خانه بمانید» را معین می‌کند. توان‌مندی و همدستی میان طبقات فوقانی از جمله طبقه‌ی متوسط (در حال سقوط) و دولت را از طبقه‌ی کارگر و تهیدستان تفکیک می‌کند. نگرانی از بیماری را، اولویت‌های میان بهداشت و اشکال متعدد پیش‌گیری، با دغدغه‌ی مزد و فقر و نان و بدهی صورت‌بندی می‌کند. همان همدستی که در واکنش هم‌سوی طبقه‌ی متوسط و دولت نسبت به اعتراضات اجتماعی کارگران و تهیدستان را در آبان‌ماه ٩٨ نشان داد. 

اما «اول ماه مه» امسال می‌تواند میدانی به گستردگی جهان را برای طرح پرسش‌هایی در توسعه‌ی مبارزه‌ی طبقاتی و مبارزه علیه پاندومی کرونا، بیکارسازی‌های گسترده، بهبودی وضع معیشتی، تضمین بیمه‌های درمانی در کیفیتی بالا، افزایش بیمه‌ی بیکاری، گسترش امکانات زیست‌سلامت، واکسیناسیون فوری و رایگان بگشاید و در این میان شایسته است طبقه‌ی کارگر ایران در نخستین اقدام عملی، و برای وسعت‌بخشیدن به قدرت طبقاتی ـ مطالباتی، در محیط‌های کار و تولید، خودسازمان‌یابی مستقل خویش را بیاغازد، و برسازنده‌ی ارگان نمایندگی خویش به‌جای تشکل‌های دولتی/کارفرمایی سرمایه باشد. تنها در پوشش چنین سازمان‌یابی است که پرورش‌دهنده‌ی روح مشارکت همگانی در زندگی اجتماعی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی در برابر دستبرد سرمایه به حیات اجتماعی ـ طبقاتی خویش خواهد بود.

آثار گسترده و عمیقی که کویدو ١٩ بر زندگی ما کارگران و روابط اجتماعی ما گذاشته قابل ملاحظه می‌باشد. چنان‌چه با رفع این شرایط و بازگشت به زندگی عادی، نشان می‌دهد که مشاغل از دست‌رفته هرگز به دوران قبل از کویدو برنخواهد گشت و شکاف عظیمی که بر زندگی متعارف ما تحمیل خواهد شد، تأثیر مستقیمی بر وضعیت زیستی ما می‌گذارد. نظام سرمایه‌داری با رویکرد به اشکال جدیدی از سازمان‌دهی کار در خانه، اتوماسیون و هوش مصنوعی، بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها را در این بخش‎‌ها متمرکز خواهد نمود، که عارضه‌ی مستقیم آن در کمک به واقعیات مجازی و تسریع و جایگزینی نیروی انسانی منجر به این شود که روند اکوسیستم اشتغال در جهان تغییر یافته و جوامعی نظیر کشور ایران چندان جایگاه مطلوبی در آن پیدا نکند. از این‌رو طبقه‌ی کارگر ایران به‌مثابه ارزان‌ترین نیروی کار در معرض تاراج سرمایه‌های بی‌مکان قرار بگیرد. می‌توان متصور شد که؛ جهان پیش رو قدرت ایجاد چه نوسانات هنگفتی در تولید ناخالص ملی کشورها خواهد داشت و کدام مسیرهای متفاوتی را در زندگی ما و فضای کار ایجاد خواهد نمود. از همین روست به این بیندیشیم، کشوری که ۴٢ سال تحت حاکمیت تخریب‌گر اجتماعی ـ طبقاتی و غارت و چپاول ثروت و سرمایه‌ی اجتماعی قرار دارد، اکنون نه پول و نه پیوند جهانی برای واردات واکسن دارد و نه امکان ساخت سریع انبوه آن‌را، کرونا بیش از آن‌که یک موضوع پزشکی باشد، برای جامعه‌ی ما به یک موضوع مدیریتی تبدیل شده است و برای رژیمی که قدمتی دیرینه در تبدیل مدیریت بحران به بحران مدیریت را در کارنامه‌ی خود دارد، بایستی ماندگاری بحران کرونا را بیش از یک دهه مفروض دانست.

برای جنبش کارگری ما به دلیل فقدان تشکل‌های مستقل کارگری و کارآمد و به‌عنوان منبع مراجعه برای راستی‌آزمایی، هیچ یک از تاثیرات مستقیم و جانبی ویروس کرونا قابل ارزیابی نیست .در شرایط موجود، علیرغم موج فزاینده‌ی شیوع کرونا هیچ آمار و شاخص دقیقی از تاثیر این بیماری در کاهش اشتغال‌ها و افزایش بیکاری ناشی از آن وجود ندارد.

بنابراین، طبقه‌ی ما همزمان با پیش‌برد مبارزه در آزاد کردن تولیدکنندگان از انقیاد کار دستمزدی، با اشاعه‌ی تحقق‌بخشی به عنصر حیاتی شوراهای کارگری در ورود به حوزه‌ی تصمیم‌گیری سیاسی از رهگذر عقب راندن تا نابودی حوزه‌ی مجزای سیاست و سیاست‌مدار را تنها با برپایی مدارهای ارتباطی میان کارگران در محیط‌های کار و تولید خواهد توانست فعال ساخته و با هدف سیاسی کردن بسترهای مبارزات مطالباتی، ساختارهای شوراهای کارگری را به عرصه‌های باز اجتماعی بگستراند. چنان‌چه لحظاتی از این رویارویی و برسازنده‌ی سیاست طبقاتی را در فاصله‌ی مبارزات پی‌گیرانه‌ی کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه در تابستان سال ٩٩ توسط نمایندگان کارگران در برابر نمایندگان دولت/کارفرما تجربه کردیم. تجربه‌ای که به کارگران این مجال را می‌دهد تا به مشخصه‌های جدیدی از کارکردهای پایه‌ای شوراهای کارگری به‌صورتی گسترده‌تر، دمکراتیک‌تر و با محور اساسی در تولید زیست‌سیاست را وسعت دهند. از این طریق است که خواهیم توانست دسترسی به هر جنبش اعتراضی از پائین داشته و آن‌ها را به درون ساختارهای شورایی وارد کنیم. در فرایند این مشارکت سیاسی است که هر جنبش اعتراضی (نظیر جنبش بازنشستگان و مستمری‌بگیران و …) به‌خودی خود با اهداف مشخص خویش در یک سطح اجتماعی وسیع حضور خواهد یافت. در غیر این‌صورت ما هرگز با یک ظرف سازمانی از پیش آماده، مواجه نخواهیم شد.

تجارب ما

ذهنیت توده‌های انقلابیِ پیش از انقلاب ایران چندان برای انقلابیون به ادراک درنیامده بود که انقلاب در برابر سوژه‌ی خویش تا چه اندازه آسیب‌پذیر بود، زیرا جامعه هیچ‌وقت فرصتی برای اصلاح دینی و روشن‌گری به‌دست نیاورد و در لحظات تعیین‌کننده‌ی دگرگونی‌های اجتماعی ـ طبقاتی، آن لحظه‌ی تحولات روحی ـ حیاتی و رهایی را از دست داد. از این روست که بعد از نهضت مشروطیت، جامعه به‌مانند مجرمی محکوم است که به‌طور مداوم صور گذار از نقد دین را در اشکال گوناگون استبداد تاریخی و اینک به‌طور سرکشانه طی نماید. مسیری که عناصر واپس‌گرایی در هر پیچی به کمین نشسته و گذشته را برایش بازسازی می‌کند. چنین است؛ خودآگاهی در سرآغاز میل که وجه مشخصه‌ی هر انقلابی است با موانع نابه‌هنگام بنیادینی مواجه گردد که از ظهور سوژه‌ی تاریخی آن به خطا راه می‌برد. جامعه‌ی ایران در آن انقلاب به‌خطارفته، ژرف‌ترین انگیزه‌های نیرومند آزادی وجدان فردی پیشین به‌عنوان اساسی‌ترین اصل سیاست مدرن برای پایه‌گذاری انقلاب رادیکال اجتماعی را در گرو انقیاد محافظه‌کاری از دست داد. اکنون جامعه باید مبانی انقلاب نوین را که توسط هیولای ضدانقلاب بلعیده شد از نو ایجاد نماید. پروژه‌ی انقلاب ۵٧ در کوران چنین گذاری سخت، گردن زده شد، آرمان‌هایش به فنا رفت و سیاست جامه‌ی دین پوشید تا قدرت اجتماعی سرمایه را در مضحکه‌ی ضدغرب‌گرایی بازسازی نماید. اینک هر بار که انقلاب را در اشکال طغیان و شورش تمرین می‌کند، دیالکتیک ویران‌گر انقلاب به جنبش تاریخی خویش (طبقه‌ی کارگر)، همان سوژه‌ای که می‌تواند به کل یک تاریخ اجتماعی تبلور و معنای حقیقی بخشد، در گرداب زمان‌پریش بحران ساختاری نولیبرالیسم درگیر تناقضات گریبان‌گیر هستیِ طبقاتی از خودشناسی قرار گرفته و سبب گردد که فشار تحمل‌ناپذیر آن حرکات نامنظم، نتواند او را با عزمی راسخ در مسیر خودسازمان‌یابی به‌جلو هدایت نماید.

استبداد دولت سرمایه به مراحل خودنابودسازی و فرجام خویش رسیده است، فروپاشی نظام طبقاتی برای هر کسی ملموس است؛ رژیم استبدادی به نقطه‌ای از بحران‌هایش رسیده که تمامی عوامل آن به نتیجه‌ی استقرار دولتی تمام عیار نظامی، دور رهبرش حلقه زده‌اند. بحران، تورم و رکود بر کلیت رژیم چنگ انداخته است، سران رژیم برای حفظ قدرت صوری خویش از فروپاشی، جامعه را برای ٢۵ سال در قبال هیچ، به کمونیسم دولت سرمایه‌داری چین ببخشد. جامعه اگر چه با تحمل رنج و سختی بسیار، اما ناظر رخداد این مناسک سلبیّتِ ریشه‌ای رژیم و ناتوانی‌اش در حفظ حریم امنیت دستگاه‌های اطلاعاتی آن می‌باشد.

این امکان مفروض است که نیروی برسازنده‌ی انقلاب اجتماعی (طبقه‌ی کارگر) می‌تواند رخداد سلبیت ریشه‌ای قدرت سیاسی رژیم را به رخدادی انقلابی و ایجابی در تأسیس امر مشترک اجتماعی تبدیل نماید. همان‌طور که تمامی نیروهای اهریمنی مغلوب بورژوازی در کمین این فروپاشی نشسته‌اند. لذا، بر طبقه‌ی کارگر است که روشن سازد، نزاع بر سر چیست وچه تکالیفی را تاریخا در تغییر با هستی‌اش به پیش خواهد برد.

آیا ما کارگران، در مقام بازمانده‌ای مصلوب یا کالبدی بیگانه‌شده به‌عنوان نیروی کار مرده، میراث سرمایه‌داران برای نسل‌های رانت‌خوار آینده هستیم؟ مناسباتی که آنان برای ما تدارک دیده‌اند؛ از ما فقط به‌عنوان یک ساز و کار جمعی مصرفی با حداقل‌هایی که پرداخت می‌کنند، تا تنها حیات ما را برای بقا تقلیل دهند و نیروی کارمان را در به حداکثر رسانیدن خدمت‌دهی متقابل به خویش استثمار کنند. بر ما کارگران آشکار است که سرمایه‌داران، تمامی جهان را به‌کار گرفته‌اند تا میل سیری‌ناپذیرشان، جسم ما را با مصرف نیروی زنده‌ی کارمان تخریب و با تبدیل منابع جهانی به سرمایه آن‌را ویران و به ته رسانند.

زندگی بی‌ثبات و بلاتکلیفی که در بازار کار و اشتغال ساخته‌اند مبارزه‌ی ما را برای رهایی از انقیاد نظام سرمایه‌داری و آزاد کردن تولیدکنندگان از گرفتاری نظام دستمزدی مصمم‌تر می‌سازد. مبارزه‌ی ما برای لغو بر مالکیت سودآور ابزار تولیدی است که از ما سلب مالکیت شده است. هم‌چنان انحلال حاکمیت طبقاتی سرمایه‌داران بر مجموعه‌های تولیدکننده و حذف کامل حوزه‎های مالی و در نتیجه مجموعه روابط بدهی‌بنیاد (و البته پیش از همه مالکیت سهام‌داران) که شیره‌ی جان‌مان را می‌مکد؛ با جایگزینی آن‌چنان مناسبات تولید اجتماعی که مسئول مدیریت سیاسی تقسیم اجتماعی کار به نفع اجتماع آزاد باشد. سرانجام، تأسیس سیستم تضمین عمومی اقتصادی که مبتنی بر قدرت دمکراتیک شوراهایی که امر مشترک اجتماعی را درون هر کنش، نهاد و ساختار سیاسی که آن‌را به سوی گشودگی در ظرفیت‌های پراکسیس و اندیشه‌ی جمعی پیش می‌راند باشد.

آلترناتیو کمونیستی  

«کمونیسم» حامل «کمون» است، یعنی امر مشترک اجتماعی، هیچ‌زمانی به جز کمونیسم هیچ گزینه‌ی دیگری برای سرمایه‌داری وجود نداشته است. دیگر پدیدارهای موازی هرگز چیزی بیش از یک متغیر تعدیل و رادیکالیزاسیون سرمایه‌داری نبوده و تنها فرارفت‌هایی برای دوران‌های بحرانی و مشکلات محلی بوده است. اما، تجارب تاریخی گوناگون تاکنونی را هم به هیچ وجه نمی‌توان «کمونیستی» خواند. آزمون‌های عناصر سازمان‌ده طبقات دیگر و تصاویر فاجعه‌آمیزی که به نام کمونیسم، اما کمونیسم سرمایه ارائه شد، واقعیتی از نظر تاریخی، ولی کمونیسمی وارونه بود که تاوان آن بر گرده‌ی ما سنگینی می‌کند. بایسته است تصاویری دیگر اگرچه قبل از بوجود آمدن آن ارائه نمود. کمونیسمی مجلل، و زندگی با چیزهائی بدون منطق سود، اما برآمده از خواسته‌های آزاد انسان‌ها.

کمونیسم بایستی از محوریت دولت- حزب فاصله بگیرد و به مسائل ذاتی کمونیسم برگردد: پایان نظام دستمزدی، انحلال دولت، الغای «تقسیمات بزرگ تاریخی»، مانند آن‌چه تاریخا بین کار دستی و کار فکری رخ داده، یا بین کارهای اجرایی و وظایف مدیریتی… همه این‌ها باید به محور اقدامات کمونیستی برگردانده شود. دیگر آن سنت حزب/دولت سوسیالیستی که به جنبش‌های اجتماعی ماهیت می‌بخشید به مرگی فلاکت‌بار مرده‌اند. آن‌ها احیا شدنی نیستند. اکنون دیگر اهداف جنبش‌های اجتماعی از این‌گونه نهادهای بازنمای جعلی و مواضع ایدئولوژیکی آن‌ها علی‌رغم جان‌سختی‌شان هر روز بیش‌تر فاصله می‌گیرند. کارگرانی که برای خودکنترلی تولید مبارزه می‌کنند، بیکارانی بدون درآمد، کشاورزان بدون زمین، زنان کارگر، اقلیت‌های بومی و کارگران مهاجر و دیگر جنبش‌های اجتماعی نوظهور بیش از آن‌که به نقش بورکراتیک چنان احزابی توهم یابند، در تلاش درون‌ماندگارسازی خوداندیشی خویش هستند. سده‌ی ٢١ دیگر سیستم نمایندگی احزاب را برنمی‌تابد، اگرچه هنوز با خلق فرایندهایی از پائین برای وحدت‌بخشی به چنین جنبش‌های غیرمرتبط از هم فاصله دارد، اما فرایند برسازنده‌ی ضرورتِ حرکتِ به پیش، میل آن‌ها را برای تغییرات رادیکال انقلابی به هم مرتبط خواهد ساخت. 

اگر هر بار نسل‌های جدید، در مقابل سنت‌هایی که از گذشتگان به ارث برده‌اند، پی‌در پی شورش نمی‌کردند و سر به عصیان برنمی‌داشنتد، ما امروز هنوز در غارها زندگی می‌کردیم و اما هوشیار باشیم که اگر روزی شورش و عصیان علیه سنت موروثی، بدون انتقاد انقلابی چنان عام و همگانی شود، جای ما دوباره در غارها خواهد بود. جنبش طبقاتی بواسطه‌ی سنن پیشین، هم ایجادکننده‌ی ذهنیت تثبیت‌شونده است و هم به‌واسطه‌ی انگیزه‌های خودانگیختگی، پدیدآورنده‌ی روحی عصیان‌گر علیه تثبیت‌گری است. این دوگانه‌ی واحد تنها در تضادمندی و نه در ترکیب و آمیزش قادر به همزیستی با یکدیگر هستد تا منفیت دیالکتیک مطلق انقلاب آن‌را به فراسوی‌شان برکشد.

رفـقـای کارگـر، سرمایه‌داری ما را درونِ درامِ بزرگ هستی خودبیگانه‌سازی گرفتار کرده که هم بازی‌گر و هم تماشاگر آن هستیم، هرگز به آزادی دست نخواهیم یافت، تا آن‌گاه که به بازشناسی خود درون مناسبات بردگی حاکم پی‌نبرده باشیم.

هر گاه ما به‌طور اجتماعاً طبقاتی، به چنان آگاهی از مبارزه‌ی به‌جای هر کس برای خود، به مبارزه‌ی هر کس برای طبقه برسیم، آن‌گاه ماهیت مبارزه‌ی طبقاتی نیز از مبارزه‌ی درخود، به مبارزه برای خود دگرگون خواهد شد.

    فرمـول واکسن کرونـا را به همـه جهـان بـدهیـد !

پاینـده بـاد اول مـاه مــه روز جهـانی طبـقـه‌ی کـارگــر

کـارگـران جهـان متـحـد و متشکل شـویـم

گستـرده‌تـر باد مبـارزات انتـرنـاسیـونـالیسـم پـرولتـاریایی بـرای خـودرهـایی

دمکراتیـزم شـورایی نـامی برای دولـت آن هـم از نوع نمـایندگی نیست!

برقـرار باد سـوسیـالـیسـم !

https://t.me/kkfsf

سخنرانی  “میثم آل‌مهدی” از فعالین کارگران فولاد اهواز در تبعید به مناسبت اول ماه مه

3 مِی 2020

سخنرانی  “میثم آل‌مهدی” از فعالین کارگران فولاد اهواز در تبعید به مناسبت اول ماه مه بخش اول

تشدید سرتاسری مبارزه‌ی طبقاتی در جهان

3 مِی 2020

تشدید سرتاسری مبارزه‌ی طبقاتی در جهان

این نوشته صِرفاً یک بیانه برای اول ماه مه نیست،
بررسی ما نسبت به شرایط کنونی، دیالکتیک متضاد دوگانه‌ی واحد کار و سرمایه را در نظر می‌گیرد:
● نخست، وضعیت و مناسبات اکنون نظام جهانی سرمایه؛
● دوم، مبارزه بر سر امر مشترک در بستر بحران اقتصادی/اجتماعی/سیاسی کنونی.

بانکداران مرکزی جهان سرمایه، از سر استیصال و در لحظات ناامیدکننده با رفتاری پرشتاب و هماهنگ مهم‌ترین خطوط دفاعی را در برابر بحران اقتصادی و مالی سرمایه در سراسر جهان به دست گرفته‌اند؛ این در حالی است که رهبران سیاسی چندان تمایلی به هماهنگی سیاست‌ها در خارج از مرز‌های ملی ندارند، این تدابیر بانکداران است که عمل می‌کند.
همواره با بروز هر بحرانی، اولین گام، بازگشت اقتصاددان‌های سرمایه به عقب و مرور تجارب بحران‌های سال‌های ١٩١۴، ١٩۲٩ و ١٩۴١ برای قیاس تاریخی می‌باشد. ولی اکنون شرایط بحران بسیار متفاوت است. اگر سران تصمیم‌گیر نظام سرمایه جرأت به‌خرج دهند، بایستی بگویند که اکنون با شوک اقتصادی ـ اجتماعی بسیار عمیق‌تری روبرو هستند. چشم‌انداز آتی، ماندگاری این اوضاع است که آسیب‌های اقتصادی ـ انسانی آن عمیق‌تر از هر دورانی خواهد بود، با روند بهبودی کُندتر.
در بحران مالی و ترکیدن حباب مسکن سال ۲٠٠٨، سخن از عدم قطعیت‌های دوام آن بود، لیکن اکنون می‌توان فهمید که عدم قطعیت واقعاً چیست.
با غلبه‌ی رکود اقتصادی گسترده، واکنش دولت‌ها برای نجات مشاغل، تأمین دستمزدها و حقوق‌های تقلیل‌یافته‌ی خانوار‌ها با بدهی‌های مالی انباشته شده‌ی همراه با گرانی به‌خاطر رفع و دفع خطر واکنش‌های اجتماعی به بحران، وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند. سوال اساسی این است که دولت‌ها غیر از این اقدام، با چه راه‌حل سیاسی/اقتصادی بحران و رکود عمومی را کنترل خواهند کرد.
با امحای بسیاری از شغل‌ها در ابعاد جهانی، تلاش برای بازتولید خواهد بود و آلترناتیو بهبودی بازتولید پساکرونا، سبب روی‌کرد و تسریع فرایند دیجیتالی و اتوماسیون شدن مداوم کار می‌شود؛ گواه آن، روند‌هایی است که ضمن افزایش مشاغل با مهارت بالا در طی دو دهه‌ی گذشته، باعث از بین رفتن شغل‌های کم‌مهارت، به رکود رسیدن دستمزد‌های متوسط و افزایش نابرابری طبقاتی/درآمدی بوده است. در چنین شرایطی، حتی با بهبودی اوضاع، امکان بازگشت شغل‌های با درآمد پایین، کم‌مهارت و به‌خصوص مشاغل بنگاه‌های کوچک ممکن نخواهد بود. تغییر در تقاضا، به‌واسطه‌ی جابه‌جایی‌های اقتصادی، تسریع گشته و باعث تغییر در ترکیب آینده‌ی تولید ناخالص داخلی می‌شود. در مقابل اتوماسیون تولید، سهم خدمات در اقتصاد رو به‌افزایش خواهد بود، اما سهم خدمات حضوری در توزیع و خرده‌فروشی، آژانس‌های مسافرتی، آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و دولتی کاهش می‌یابد؛ زیرا دیجیتالیزاسیون کنسرن‌های قدرت‌مند نظیر آمازون و علی‌بابا و… در نحوه‌ی سازمان‌دهی و ارائه‌ی این خدمات تغییراتی را ایجاد می‌کند. رکود به رقابت میان طبقه‌ی کارگر دامن زده و منجر به تسریع رشد اشتغال غیراستاندارد و کوتاه‌مدت، ناامنی شغلی کارگران پاره‌وقت و کار با کارفرمایان متعدد خواهد شد و در نتیجه، عاملی برای کاهش سیستم‌های ثبات بیمه‌ی بیکاری و روش‌های جدید مزایای انتقال‌پذیر و دستی شده که با کارگران حرکت می‌کند و تعریف کارفرما را گسترده‌تر می‌نماید. برنامه‌های آموزشی کم‌هزینه‌ی دیجیتالی برای مهارت‌سازی مشاغل جدید گسترش خواهد یافت. از طرفی دیجیتالی‌شدن فعالیت‌های تولیدی/خدماتی به وابستگی افراد زیادی با توانایی کار از راه دور منجر گشته و ضرورت گسترش زیرساخت‌ها و پهنای باندهای شبکه‌های جهانی برای تسریع در کار را وسعت خواهد بخشید.
این شکل از جهانی‌سازی، در شیوه‌ی جدید پساکرونایی/پسافوردیستی تغییر محور قدرت اقتصادی آغازشده را به جهانی شدن چین‌محور بر مبنای دوری از جهان آمریکامحور شتاب خواهد بخشید. اما پرسش این است که روند این تحول با برتری نظامی آمریکا نسبت به چین چگونه اتفاق خواهد افتاد؟
ایالات متحده دو انتخاب در پیشِ رو دارد: اگر هدف اصلی آمریکا هم‌چنان حفظ هژمونی جهانی باشد، ناگزیر باید با چین در حوزه‌ی ژئوپلتیک برد- باخت، چه از نظر سیاسی و چه اقتصادی رقابت کند؛ ولی اگر هدف بهبود وضعیت داخلی آمریکا باشد، به دلیل ویرانی زیرساخت‌های جامعه‌ی آمریکا، که با وضعیت اجتماعی/اقتصادی کنونی رو به بحران و وخامت گذاشته، باید با چین هم‌کاری کند؛ هر چند امکان موفقیت این هم‌کاری پایین است. از سوی دیگر، ساختار سیاسی/اجتماعی چین و موقعیت استبداد حاکم سرمایه، هنوز طبقه‌ی کارگر و عموماً مردم چین را تابع قدرت بلامنازع حزب حاکم نموده و رقابت‌ در صعود طبقاتی از پائین به بالا و یافتن جایگاه‌های طبقاتی جدید به‌ویژه درون طبقه‌ی متوسط، و هم‌چنین تجربه‌ی اعتماد و باورهای فرهنگی به طبقه‌ی حاکم، مبارزه‌ی طبقاتی و به چالش کشیدن قدرت را در نقطه‌ای قرار داده که حضور و سهم‌خواهی سیاسی را بسیار دور می‌توان یافت.

نسبت تقابل کار با سرمایه، یا با شرایط عینی کار به‌عنوان سرمایه، منوط به فراگردی تاریخی حول بیشترین امکان تمرکز قدرت طبقاتی یعنی به‌طورعینی کارگران، بیکارشدگان کرونایی و بیکاران، بدهکاران و بازنشستگان است. هر کدام از این سوژه‌های اجتماعی، اشکال سازمان‌یابی خود را جدا از هم و با امتناع از اشکال بازنمایی توسط نهادهای دولتی، برساخته‌اند یا بالقوه موجود هستند. اما در کنار یکدیگر و مرتبط با هم آنان می‌توانند، توانایی طرح مطالباتی و ایستادگی در برابر سرکوب را مبنایی برای فرایند و قدرت برسازندگی داشته و با مشارکت دمکراتیک در رهبری جنبش اجتماعی، با تدارک امکانات و نیازهای ایجابی امر مشترک اجتماعی (سوسیالیسم) را پیرامون انقلاب اجتماعی هدایت و رهبری نمایند.
ترکیب اجتماعی در ایران نشان می‌دهد که، سهم جمعیت شهری به‌شدت افزایش یافته و سهم فعالیت‌های اقتصادی معیشتی روستایی به‌شدت کم شده است؛ با وجود قدرت رسانه‌ای رژیم ج.اسلامی، با هجوم کروناویروس، سنت و خرافه در معنایی فراگیر در برابر جایگاه توسعه‌ی علم و بهداشت و سلامت دچار چالشی زوال‌یابنده شده و در ساحَت اجتماعی در جایگاه نهادی واقعی خود قرار خواهد گرفت. بنابراین، ظرفیت‌های بسیاری برای رشد خودآگاهی طبقاتی درون جامعه پدید می‌آید.
روزهای بسیار هراس‌انگیز، پرهیجان‌ و در عین حال امیدوارکننده‌ای را می‌گذرانیم. بحران همه‌گیری کرونا ویروس، هر روز سطوح گسترده‌تری در بُعد اقتصادی پیدا می‌کند و تأثیرات شگرفی بر مناسبات تولیدی و شرایط کار نهاده است. با روند کنونی، تا ۱۸ماه آینده، چشم‌اندازی برای شروع دوره‌ی بازگشت به شرایط عادی گذشته پیدا نیست. تا زمان دست‌یابی به تولید گسترده‌ی واکسن اطمینان‌بخش و حتی تِست در مقیاس وسیع هیچ مکانیزم دیگری که تضمین‌کننده‌ی امنیت روانی مردم برای بازگشت به شرایط عادی باشد، وجود ندارد. به‌رغم این تصور ‌که روابط اقتصادی در بخش‌های ارتباطات بین‌المللی علایمی از رونق را نشان می‌دهد، غیر از کاهش به‌چشم نمی‌خورد. به جز ضروریات زیستی ـ بهداشت و غذا ـ هم‌زمان با سقوط تقاضای کل، عرضه‌ی کل با اشکال دومینووار مواجه است. از سویی دیگر، برای مقابله با فروریختن قیمت‌ها به‌ویژه در بخش تغذیه و مواد دامی، وضعیت بسیار پیچیده‌ای بروز یافته، به‌طوری که در کشورهایی نظیر آمریکا به انهدام انبوه شیر و سبزیجات و در ایران امحاء جوجه‌های یک‌روزه دست زده‌اند که با آغاز دوران پساکرونایی دور بحرانی کمبود مواد غذایی را به دنبال خواهد داشت. کاهش تقاضا برای تولید، عرضه‌ی نفت را برای اولین‌بار در تاریخ به نرخ منفی تا ۴٠ دلار در هر بشکه فروکاست.
نظام سرمایه‌داری تاکنون در تمامی طول تاریخ خود، در پاسخ به بحران‌هایش، تنها قادر به پاسخ‌گویی انحرافات جزیی از تعادل ظرفیت‌های خود بوده است. اکنون اقتصاد سیاسی، درون چنین بحران ژرفی، استثمار کار در انقیاد نظام دستمزدی را که با اسطوره‌ی مبادله‌ی آزاد و برابر میان صاحبان کالا پنهان می‌داشت، با کاهش عمومی دستمزدها که در مقام سلسله‌مراتبی به اعماق بدهکاری سقوط آزاد می‌کند، چگونه رازورزانه پوشش خواهد داد؟ فهم وضعیت کنونی کار و نیروی زنده‌ی آن کارگر، در شرایط موجود شرط اصلی مبارزه‌ی طبقاتی، ضرورت اندیشیدن به اشکال سازمان‌یابی و متناظر با تولید آگاهی زنده در برابر اطلاعات مرده‌ی رسانه‌ای شده‌ی بورژوازی می‌باشد.
طبقه‌ی کارگر شعار راستین ایجابی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را زمانی به مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری، الغای کار دستمزدی و تغییرات اساسی برای سقوط سرمایه در جامعه تبدیل خواهد نمود، که برای بهبودی وضعیت خویش، مبارزات مطالباتی خود را از “حق کار” که می‌تواند فقر اقتصادی تهیدستان و فرودستان را نیز در هم بکوبد و از انحطاط اجتماعی‌شان جلوگیری کند، پیوند زند. مطالبه‌ی کار که از نظر برخی احزاب کمونیسم بورژوایی، پوچ و بی‌اهمیت شمرده می‌شود و آن‌را پارسامنشانه و حقیرانه تلقی می‌کنند، با چنین درکی در واقع، اشرافیت خود را در قیاس سرمایه نسبت به کارگران بروز می‌دهند. اما فراموش نکنیم که در پسِ تعبیری به نام “حق کار”، قدرتِ بر سرمایه نهفته است که متعاقب آن نظارت بر تملک‌زدایی از بورژوازی بر ابزار کار و وسایل تولید و کنترل همبسته‌ی طبقه‌ی کارگر به تولید یعنی الغای کار دستمزدی قرار دارد. کمونیسم بورژوایی با انکار “حق کار” از جانب طبقه‌ی کارگر، مطالبه‌ی نان، مسکن و آزادی را به یک شعار تهی و انتزاعی که دست‌یافتنی نیست، تبدیل می‌کند. مبارزه‌ی طبقاتی در ذات کار نهفته است که مبتنی بر بنیان نظام بورژوایی است و تنها در پروسه‌ی این مبارزه، کارگران به ضرورت رهایی از کار خودبیگانه‌ساز دست می‌یابند.
همین که جنبش‌های کارگری تاکنون از سازمان‌های بورکرات و مدیریت از بالا تمکین نکرده‌اند، نشانی از نتیجه‌ی آن است که خودرهائی خویش را به رهایی از تمامی اشکال سلطه‌ی هرمی سرمایه و بورکراسی، استثمار و ستم طبقاتی قرار داده‌اند. خودرهایی کارگران شامل تابعیت از هیچ بخش دیگری از طبقات اجتماعی، غیر از فرودست‌ترین نیروهای پیرامونی خود که کلیه‌ی بازنشستگان، بیکاران و تهیدستان اجتماعی که اکثریت عظیم اجتماعی را تشکیل می‌دهند، نمی‌باشد. منافع طبقاتی کارگران متضمن تحقق ـ پیوند ساختاری با- لغو هرگونه ستم بر دیگر طبقات اجتماعی چیز دیگری نیست، و این واقعیت او را قادر می‌سازد تا امور اقتصادی را بدون بازتولید استثمار و استبداد بر پایه‌ی طبقه‌ی خود سازمان‌دهی کند.

گسترش جنبش شورایی طبقه‌ی کارگر ایران ضامن پیروزی انقلاب پرولتاریایی برای تحقق حکومت کارگری است.

 

کارگران جهان در برابر بحران جهانی سرمایه، متحد و متشکل شویم
گسترده‌تر باد اتحاد کارگری بر اساس جنبش شورایی
کمیته‌ی فعالین کارگری سوسیالیستی
اول ماه مه ١٣٩٩ (۲٠۲٠)

http://criticalmethod.blogfa.com
facebook: https://www.facebook.com
https://t.me/kkfs

https://komitee.wordpress.com

کمپین دفاع سوسیالیستی از نان، کار، آزادی

1 دسامبر 2019

شنبه ۳۰ نوامبر ۲۰۱۹ شهر فرانکفورت
آکسیون اعتراضی در حمایت از خیزش توده‌ای در ایران .
کمپین دفاع سوسیالیستی از نان، کار، آزادی

‎کمپین دفاع سوسیالیستی برای نان، کار آزادی

سمینار مسئله‌ی ساخت سیاسی در بدیل سوسیالیستی / قسمت اول: سخنرانی ناصر برین

27 اکتبر 2019

 

مواجهه‌ ۳: سمینار مسئله‌ی ساخت سیاسی در بدیل سوسیالیستی / قسمت اول: سخنرانی ناصر برین این فیلم از کنال یوتوب رفقایی مواجه 3 دانلود شده است کهتوضیحات کامل در پاین از جانب این دوستان داده شده است #مواجهه #بدیل_سوسیالیستی #شوراهای_کارگری #مبارزه_طبقاتی #ناصر_برین #تراب_ثالث سومین جلسه‌ی #مواجهه پیرموان ویژگی‌های یک #بدیل_سوسیالیستی و به خصوص مساله‌ی ساختار سیاسی و شکل مناسبات قدرت در آن با حضور: تراب ثالث و ناصر برین گردانندگان: میترا یوسفی و اشکان خراسانی زمان: ۳۱ آگوست ۲۰۱۹ مکان: برلین، دانشگاه هومبولت این سمینار در سه قسمت برگزار شده است. در قسمت‌های اول و دوم به ترتیب آقایان ناصر برین و تراب ثالث به سخنرانی پرداخته‌اند و قسمت سوم به پنل گفتگو بین دو سخنران و گردانندگان جلسه میترا یوسفی و اشکان خراسانی اختصاص داده شده‌است. در اینجا، سخنرانی آقای ناصر برین را مشاهده خواهید کرد. قسمت‌های دیگر برنامه از طریق لینک‌های زیر قابل دسترسی هستند: قسمت دوم / سخنرانی تراب ثالث: https://youtu.be/cXWBeCLIpZA قسمت سوم / پنل گفتگو: https://youtu.be/N8xwLnz451I پادکست برنامه در ساوندکلود: https://soundcloud.com/user-562855769

در تلاطم زمان ناآرام، هنگامه‌ی انقلاب است 

30 آوریل 2019

در تلاطم زمان ناآرام، هنگامه‌ی انقلاب است

 

به مناسبت اول ماه مه

بُن مایه‌ی سرمایه برای خودگستری در دوران جدید بعد از سقوط سوسیالیسم دولتی، دچار بحران عظیمی شده است. سرمایه‌داری و تمدن مدرنیته شکست خورده و واپسین تلاش آن به مثابه نولیبرالیسم از طریق جنگ‌ها و ویران‌سازی‌ها جهان را به سوی نابودی سوق می‌دهد. شکوهمندی جهان مدرن به سرحدات خود رسیده و مفهوم «پسا»، به عنوان بدیل کاربردی خروج از بحران و رفع دو جهان متضاد کار و سرمایه، در محدودیت متناقض خویش درهم فرو رفته است. وجه تولیدِ کاپیتالیسمِ نولیبرال در ابعادی جهانی هم متاثر از مبارزات طبقاتی است و هم سعی در تثبیت و به بیراهه کشاندن این مبارزات دارد. از زاویه و دید مبارزات کنونی، درک از چگونگی فراشد و واکنش سرمایه در دهه‌های اخیر در قالب نولیبرالیسم ضروری می‌باشد. مبارزاتی که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی علیه خطوط متصلب و ریتم ماشینیِ کار و سلسله‌مراتب و تخصصِ هرمیِ ناشی از آن به‌وقوع پیوست، بحرانی را موجب شد که نولیبرالیسم اصلی‌ترین پاسخ سرمایه برای دفع خطر مبارزات بود.

توافق در قلبِ کاپیتالیسم لیبرال (سیستم رفاه/ فوردی) میان دولت، سرمایه و کارگر با مرکزیت کار صنعتی، که کار تجسدیافته در پیکره‌ی محصولاتی بود که زمانِ کار و نقطه‌ی شروع  و انتهای آن منفک بود، تعین پیدا می‌کرد. هم‌چنین زمان کار، زمان فراغت، زمان خصوصی و زمان عمومی انعکاس خود را در پیکره‌ی سیاسی جوامع در سپهر سیاسی و اجتماعی در قالب ارگان‌های واسطه‌گر و منفکِ احزاب، اتحادیه‌ها و پارلمانتاریسم نشان می‌داد. «جامعه‌ی مدنی» نقطه‌ی اتصال و توافق قلمروهای منفک کاپیتالیسم رفاه بود. اینک، در وجهی از وجوه تولید نولیبرالی، این دیگر نه ارزش کار صنعتی که ارزش دانش و کار شناختی/غیرمادی است که جهت‌دهنده‌ی فرمان کنترلِ کاپیتالیسم گردیده است. دانش و خرد عمومی بر خلاف کار تجسدیافته و مادی نزد تولیدکننده، مصرف شده و به اتمام نمی‌رسد. نیروی کار همواره آن را با خود دارد و از این رو زمان کار در جایگاه‌هایی که کار‌‌ِ شناختی غلبه یافته، سرتاسری گشته و دیگر قلمروهای کار با زمان غیرکار منفک از یکدیگر قابل تمیز نیستند. این صورت مساله‌ای است که در آن سپهر بازار از قلمرو اقتصاد می‌تواند به مثابه پیکریافتگی یک جامعه بروز پیدا کند. اکنون کاپیتالیسم و بازار نولیبرال یک فرم زیستی است: پیکریافتگی جامعه به‌ مثابه کسب و کار دائم، بی تمایز و ادغام زمان زندگی در زمان انتزاعی کار. جامعه‌ی مدنی همان جامعه‌ی شرکتی است و دولت/ملت مباشر شرکت‌های فراملی نولیبرال.

اما این واقعیت به‌‌هیچ وجه تغییر نمی‌کند، که جنبش برای آزادی در گوشه و کنار سرزمین‌های در بند کار مادی و هژمونیِ کارِ شناختی سرشار از امیال رهایی، از پایین فوران کرده و به‌دنبال خود، شناخت‌های جدیدی به‌همراه می‌آورد.

این طبیعت جریان دیالکتیک جهان‌شمول امر واقع است که امیال رهایی، حرکت و تکامل مبارزات جاری طبقه‌ی کارگر ایران را نیز در یک دهه‌ی اخیر تشدید کرده و آن را به نوزایی جنبش کارگری معاصر پیوند داده و درگیر عمل برساختن خویش نموده است. ایده‌ی خوداندیش، این ژرفترین مفهوم تاریخی، در درون جنبش کارگری ایران نه تنها تاریخ در حال تکوینِ زمان حال، بلکه آینده را نیز دربرگرفته است. طبقه‌ی کارگر دمکراسی در کار و تولید را به طور عینی کشف نموده و بر همین اساس ایده‌ی کنترل و اداره‌ی شورایی کارخانه و هدایت کار در محل تولید را در خودجنبی برخاسته از مبارزات اقتصادی به سیاست طبقاتی خود گره می‌زند. این نه یک تئوری پیشینی، بلکه حاصل تحقق‌یابی جنبش عملی کارگران نیشکر هفت تپه می‌باشد، که به گسترش‌یابی عمومی جنبش اجتماعی بدل شده است.

مبارزه برای دخالت در اداره‌ی تولید و دمکراسی در کار این موقعیت را برای جنبش طبقه‌ی کارگر فراهم می‌آورد که از خود، هویتی را تاسیس نماید، تا به مثابه سوژه‌ای در شرایط کار ضمن این که جامعه و هستی اجتماعی را در گذران معیشت بازتولید می‌کند، برای خویشتن خویش نیز امکان نهادینه‌سازی امر مشترک برای برساختن کمونیسم و لغو کار دستمزدی را ایجاد نماید. جنبش کارگری بدون گذار از این فرایندها، مورد تهدید و تحریف انواع اَعمال انحرافی در قالب بازتولید نظم موجود و تأیید آن در تقلیل سوژگی تاریخی خویش تنها به عنوان یک نیروی عینیت‌یافته عمل خواهد کرد. بدون از سر گذرانیدن دمکراسی در کار خودگردانی، هرگونه تلاش کارگران می‌تواند به آلت دست مدیریت/کارفرما و تثبیت‌شدگی در بورکراتیسم دولتی گرفتار آمده و از کشف قدرت برسازنده‌ی طبقاتی خود در مقام قدرت مؤسس مشروع که کمترین وجه مشترکی با دمکراسی های نمایندگی رایج دارد، متصلب شود. اشکالی از بازنمایی دمکراسی که غیر از نفی قدرت طبقه‌ی کارگر و پروراندن سیاست منتج از دوگانه‌ی هراسِ تروریستی از امر شرّ فرایندهای دروغین و خِیر نمایندگان سرمایه نمی‌باشد، و تا ابد درون قانون ارزش و حداکثر ساعات پرداخت نشده‌ی کار برای ایجاد آن گرفتار مانده و رهایی از ضرورت کار تنها یک توهم رازآلوده باقی می‌ماند.

اما تحریف و بازدارندگی حرکت خوداندیش طبقه‌ی کارگر تنها در بیرون آن قرار نگرفته است؛ مهمترین این تحریفات درون جنبش کارگری، علاوه بر ابزارهای سرکوب بورژوازی در اشکال قوانین دستمزدی تا سازمان‌های همدست، اخراج، بیکاری، بازداشت، شکنجه و زندان، از جانب نیروهایی است که در خطوط تثبیت‌گرای «شبه‌مارکسیستی» و «چپ»، طبقه‌ی کارگر را به مثابه نیروی عینیت‌پذیر برای بازساختارمندی یک قدرت طبقاتی دیگر زیر هژمونی خویش قرار می‌دهند. گسست طبقه‌ی کارگر از قدرت برساخته بورژوازی، هم‌چنین بایستی بتواند گسست از نیروهایی باشد که خوداندیشی و تفکر انتقادی طبقه‌ی کارگر را در دوپاره‌ی کالاشدگی و خودبیگانگی گرفتار نموده و ایستایی را بر جنبش کارگری و همین‌طور قدرت برساخته نظام طبقاتی را بر قدرت برسازنده و آفرینش‌گر طبقه‌ی کارگر مسلط نموده و از آن سلب توان می‌کنند.

مبارزه برای دمکراسی در کار، امکان درک قدرت برسازنده‌ی طبقه‌ی کارگر را به شناخت ریشه‌ای از امکان فهم و تغییر هستی موجودش از ترس به شادمانی، از مرگ به زندگی، و ارتجاع به انقلاب را رشد خواهد داد. از درون دمکراسی در کار، محیطی فراهم می‌آید که نیروهای تکین و ترس‌خورده به انبوهی از کارگران خودسازمان‌یاب بدل می‌گردند که می‌توانند با تکیه بر قدرت جمعی خویش از قدرتِ مسلط بگسلند، و از بطن آن سیاست امر مشترک حاصل می‌شود.

تاریخ جنبش کارگری به طور جهان‌شمول و در جریان پیوسته‌ی متکامل خود از یک سو چنان فرازهای درخشان و مشترکی را واقعیت بخشیده که توانسته به امکان‌های جدیدی فراروید، و از سوی دیگر به دست نیروهای تخریب سرمایه چنان آلوده گشته که به ضد خود دچار گشته و از خویش سلب قدرت نموده است. اکنون در زمانه‌ی یورش بحران‌ها و سبعیت قدرت سرکوب، هنگام فوریت بی‌امان تبدیل هر گونه مطالبه به مبارزه‌ی سیاسی بلاواسطه و سازش‌ناپذیر به مقاومتی جمعی و تبدیل آن به آنتاگونیسم طبقه‌ی کارگر در برابر طبقه‌ی بورژوازی است. طبقه‌ی کارگر در فرایند مبارزات خود و با اتکا بر منابع تاریخی جنبش خویش، اکنون با فهمی سرشار از پویایی در مقاومت جمعی برای مبارزه‌ی خلاقانه با هرگونه فرمانبری، مبارزه‌ی مستقیم سیاسی با تفکیک‌شدگی، مبارزه‌ی کمونیسم عملی با حزبیت و دولت، تصویری جدید از پراکسیس انقلابی را پدیدار ساخته است.

اینک جنبش کارگری بازدارندگی و ماندگاری دیدگاه‌های سیاسی متمایل به مارکسیسم ایدئولوژیک را که دستگاه حزبی، آپارات قدرت برساخته و محدودساز فرماندهی عمودی و بی‌اراده را بر فعالیت خودسازمان‌یابی و افقی مبارزه‌ی طبقاتی طبقه‌ی کارگر اِعمال نموده است، تاریخاً درک می‌نماید. حرکات جنبش کارگری به وضوح نشان می‌دهد که تا چه اندازه واقعیات مبارزه‌ی طبقاتی سرشار از میل خودتحقق‌بخشی بوده و هر لحظه‌ی جنبش طبقاتی خود درگیر عمل برساختن خویش می‌باشد. مبارزه‌ی طبقاتی اکنون در این نقطه، هم سلسله‌مراتب کهن کاپیتالیسم فوردیستی را دچار اخلال کرده است و هم ماهیت نظم‌پذیری مبتنی بر نمایندگی و وساطت مدرن از جمله حزب/اتحادیه را آشکار ساخته است.

اکنون درون چنان تحول جهانی در اشکال کار و مبارزات طبقاتی هستیم که میزان استخراج وحشیانه و ستم‌بار ارزش از زمان کارِ نولیبرالیستی در کار مادی و غیرمادی به ساختاربندی درآمده است، اما از آن‌جا که قلمروهای متمایز شروع و پایان کار در این شیوه‌ی تولیدی در هم ادغام گشته، سرمایه هم اکنون به دنبال مصادره و حق ثبت برای جریان و سیلان کار منعطف و شناور است. زمان در سرمایه مانند جریان اطلاعات غیرمادی در اینترنت و تکنولوژی یک دور باطل و غیرخطی است و از این‌رو، کار اینک پیش‌بینی‌ناپذیر، بی‌ثبات و حاویِ فلاکتِ عمومی گردیده و زمان سرقت شده، تعیین‌کنندگی جهت و فرمان کاپیتالیسم را در اختیار گرفته است. به این ترتیب، کار پیش‌بینی‌پذیر فوردیستی هر روز با رباتیزه کردنِ خود سهم هژمونیِ (کیفی) کار بی‌ثبات را افزایش داده و کار منعطف را به پسماند اپلیکیشن‌های خدماتی و استارت‌اپ‌های مجازی فروخواهد کاست.

بر ما است که لحظه‌ای از دریافت و ادراک هر دو سطح سلطه‌گری و ضعف سرمایه چشم برنداریم. این که سرمایه به‌دنبال بحران دایمی در همه ابعاد خود است و به‌خاطر سودآوری به‌دنبال ایجاد یک وضعیت اضطراری و امنیتی دایمی در قالب نئوفاشیسم، جنگ و… می‌باشد، پیش از هر چیز به‌خاطر شکنندگی بیش از پیش آن است.

مبارزات طبقاتیِ عصر ما در جلوه‌ها و نطفه‌های نوین، بدون سلسله‌مراتب کلاسیک، با درهم تنیدن کار ذهن و بدن، علیه زمان انتزاعی و تشدید استبداد کار خواهد بود.

اینک با در اختیار داشتن دانش تولیدی و تجاربی از کار متکثر، طبقه‌ی کارگر بیش از پیش شرایط امکان کمونیسم به مثابه فوران خلاقیت و استعداد و فعالیت آزاد و داوطلبانه بدون سلسله‌مراتب را دارا است. مبارزات طبقاتی به میزان گسترش وجه تولیدی جدید در نولیبرالیسم و تبدیل همه شئون زندگی به اصل موضوعه‌ی «کار» اینک بیش از پیش مساله ما است و بیش از گذشته یادآوری جمله «مانیفست کمونیست» مبنی بر این‌که: تاریخ تمامی جوامعِ تاکنون موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است، اهمیت و ضرورت دارد.

محو مناسبات طبقاتی و الغای کار دستمزدی از طریق کمونیسم شورایی تحققپذیر است

سرنگونی سوسیالیستی رژیم سرمایهداری ج.اسلامی تنها آلترناتیو راستین رهایی است

کارگران جهان متحد و همبسته شویم !

کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد !

زنده باد استقلال طبقاتی کارگران

ادارهی شورایی

کمیته‌ی فعالین کارگری سوسیالیستی

اول ماه مه ۲۰۱۹

 

 

Es Leben der Sozialismus und die internationale Solidarität der Proletarier

Proletarier aller Länder vereinigt Euch

Komitee der Arbeiter-sozialistischen Aktivisten/-innen

https://komitee.wordpress.com

http://criticalmethod.blogfa.com

https://t.me/kkfsf

نمایش بیانیه بصورت تصویری

نگاهی کوتاه ه جنبش کارگری

خجسته باد روز همبستگی جهانی کارگران !

23 آوریل 2019

نامه‌ی اعتراضی اتحادیه‌های کارگری جهان در حمایت از مبارزات کارگران ایران چهارشنبه, ۲۸م آذر ۱۳۹۷

20 دسامبر 2018

نامه‌ی اعتراضی پنج اتحادیه‌ی کارگری فرانسه و هشتاد اتحادیه‌ی کارگری دیگر از کشورهای جهان به رهبر جمهوری اسلامی و دیگر مقامات آن حکومت در حمایت از مبارزات کارگری و برای آزادی زندانیان در بند، از جمله زندانیان سندیکای کارگران هفت تپه.  ….

آقای رهبر عالی مقام،
ما، اتحادیه‌های کارگری فرانسه – CFDT, CGT, FSU, Solidaires, UNSA ـ و هشتاد اتحادیه‌ی کارگری دیگر از کشورهای گوناگون، از این طریق توجه شما را نسبت به مراتب نگرانی خود از وضعیت وحشتناک کنشگران اتحادیه‌ای در ایران جلب می‌کنیم. از ایران به‌ طور مداوم اخبار نگران‌کننده‌ای به ما می‌رسد. مقامات امنیتی و مسئولین انتظامی ایران در هفته‌های گذشته آموزگاران و کنشگران اتحادیه‌ای را به‌ شدت زیر نظر داشته و مورد پیگرد قرارداده‌اند، زیرا که این کنشگران در اعتراض به گرانی و عدم پرداخت دستمزدهای معوقه‌‌شان به راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز پرداخته‌اند. به این جرم، مسئولین ذیربط، شمار زیادی از کنشگران سندیکایی را از کار اخراج کرده و تحت فشار قرار داد‌ه‌اند؛ هم‌چنین شماری دیگر از آن‌ها را دستگیر کرده و به زندان انداخته‌اند. آخرین نمونه از این دست، وضعیت کارگران کارخانه‌ی نیشکر هفت تپه است. کارگران این کارخانه هم اکنون به مدت دو هفته است که به‌خاطر عدم پرداخت دستمزد ماهانه‌ی خود و بر علیه حیف و میل مالی برخی از اعضای هیئت مدیره‌ی کارخانه، دست به اعتراض زده‌اند. روز یکشنبه هیجدهم نوامبر ٢٠١٨، ابتدا همه‌ی هیجده عضو هیئت اجرایی سندیکای کارگران نیشکر از جمله: اسماعیل بخشی و مسلم آرمند، و هم‌چنین روزنامه نگار و کنشگر دانشجویی ـ کارگری خانم سپیده قلیانی، که درباره‌ی اعتصاب و اعتراضات کارگران گزارش تهیه می‌کرد، را بازداشت کردند.

علاوه براین افراد، برخی دیگر از کنشگران اتحادیه‌ای را هم تاکنون به دادگاه کشانده‌اند، از جمله: آقایان: ابراهیم مددی، داود رضوی، علی نجاتی، جعفر عظیم‌زاده و همین‌طور بسیاری از اعتصاب‌کنند‌گان دیگر را محکوم به زندان کرده‌اند، که بسیاری از این افراد اخراج شده و یا به جرم «خراب‌کاری اقتصادی» متهم گشته‌اند. بر اساس گزارش شورای هماهنگی آموزگاران، مسئولین مربوطه از یازده نوامبر دستکم دوازده آموزگار را دستگیر و سی آموزگار را به دادگاه فراخوانده و بازجویی کرده‌اند، از جمله: آقای هاشم خواستار معلم بازنشسته، فعال صنفی ـ مدنی و از اعضای باسابقه کانون صنفی معلمان خراسان را در یکم نوامبر دستگیر و تا نوزده نوامبر در یک بیمارستان روان‌درمانی به زنجیر کشیده، محبوس کرده و سپس بر اثر فشار آزاد نموده‌اند. سه عضو سرشناس دیگر از آموزگاران انجمن صنفی و شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران هنوز در زندان به‌سر می‌برند. در فاصله‌ی میان ١١ تا ٢٠ نوامبر، دوازده آموزگار دستگیر شده‌اند، از جمله: محمدعلی زحمتکش، محمدرضا رمضان‌زاده، پیروز نامی، علی کروشات، علی فروتن، حسین رمضانپور و شاهمرادی. هم‌چنین آموزگاران دیگری نیز دستگیر شده و در زندان به‌سر می‌برند. دیگر کنشگران اتحادیه‌ای نیز که در زندان بودند، دوباره محاکمه شده و از نو به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شده‌اند. از میان شمار زیادی از آموزگارانی که هم اکنون در زندان به‌سر می‌برند، می‌توان از محمود بهشتی لنگرودی، اسماعیل عبدی، عبدالرضا قنبری و محمد حبیبی نام برد. لیست دستگیرشدگان متأسفانه هنوز تمامی ندارد. بند بیست و دوم «پیمان‌نامه‌ی بین‌المللی حقوق شهروندی و سیاسی» (ICCPR) و بند هشتم «پیمان‌نامه‌ی بین‌المللی برای حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» (UN-Sozialpakt, PIDESC) حق تشکیل اتحادیه و عضویت در آن را تضمین می‌کند. ایران هم عضو سازمان بین‌المللی کار (ILO) است. اما این کشور حقوق تضمین‌شده در این پیمان نامه‌ها را نمی‌پذیرد، حقوقی که به کارگران ایرانی اجازه می‌دهد، سازمان‌های مستقل خود را ایجاد کنند و در آن عضو شوند.

ما، اتحادیه‌های فرانسوی و هشتاد اتحادیه‌‌ی دیگر کارگری از سرتاسر جهان، خواستار رفع محکومیت‌های غیرقابل توجیه هستیم؛ خواستار رفع محکومیت‌هایی هستیم که با حقوق اولیه‌ی انسانی در تضاد هستند. ما هم‌چنین خواستار آزادی فوری همه‌ی کنشگران هستیم، که به‌خاطر فعالیت اتحادیه‌ای دستگیر شده‌اند، به‌ویژه خواستار آزادی اسماعیل بخشی، سپیده قلیانی و علی نجاتی می‌باشیم.

پاریس، بیست و ششم نوامبر ٢٠١٨

Confédération française démocratique du travail (CFDT)
Confédération générale du travail (CGT)
Fédération syndicale unitaire (FSU)
Union Syndical Solidaires
Union nationale des syndicats autonomes (UNSA)

کپی و ارسال به:
آقای آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران
آقای حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران
آقای صادق لاریجانی، رئیس قوه‌ی قضاییه‌ی جمهوری اسلامی
سفیر جمهوری اسلامی ایران در پاریس (فرانسه)

امضاکنندگان دیگر:

Central Sindical e Popular Conlutas (CSP-Conlutas) – Brésil.
Confederación General del Trabajo (CGT) – Etat espagnol.
Union syndicale Solidaires (Solidaires) – France.
Confédération Générale du Travail du Burkina (CGT-B)–Burkina.
Confederation of Indonesia People’s Movement (KPRI) –Indonésie.
Confederación Intersindical (Intersindical) – Etat espagnol.
yndicat National Autonome des Personnels del’Administration Publique (SNAPAP) – Algérie.
Batay Ouvriye – Haïti.
Unione Sindacale Italiana (USI) – Italie.
Confédération Nationale des Travailleurs – Solidarité Ouvrière (CNT SO) – France.
Sindicato de Comisiones de Base (CO.BAS) – Etat espagnol.
Organisation Générale Indépendante des Travailleurs et Travailleuses d’Haïti (OGTHI) – Haïti.
Sindacato Intercategoriale Cobas (SI COBAS) – Italie.
Confédération Nationale du Travail (CNT-f) – France.
Intersindical Alternativa de Catalunya (IAC) – Catalogne.
Union Générale des Travailleurs Sahraouis (UGTSARIO) – Sahara occidental.
Ezker Sindikalaren Konbergentzia (ESK) – Pays basque.
Confédération Nationale de Travailleurs du Sénégal Forces du < Changement (CNTS/FC) – Sénégal.
Independent Trade Unions for Egyptian Federation (EFITU) – Egypte.
Sindicato Autorganizzato Lavorator COBAS (SIAL-COBAS)– Italie.
General Federation of Independent Unions (GFIU) – Palestine.
Confederación de la Clase Trabajadora (CCT) – Paraguay.
Red Solidaria de Trabajadores – Pérou
Union Syndicale Progressiste des Travailleurs du Niger (USPT) – Niger.
Union Nationale des Syndicats Autonomes du Sénégal (UNSAS) – Sénégal.
Unión Nacional para la Defensa de la Clase Trabajadora (UNT) – El Salvador.
Solidaridad Obrera (SO) – Etat espagnol.
National Union of Rail, Maritime and Transport Workers (RMT/TUC) – Grande-Bretagne.
Centrale Nationale des Employés – Confédération Syndicale Chrétienne (CNE/CSC) – Belgique.
Sindicato Nacional de Trabajadores del Sistema Agroalimentario (SINALTRAINAL/CUT) – Colombie.
Fédération Générale des Postes, Telecom et Centres d’appel – Union Générale Tunisienne du Travail (FGPTT/UGTT) – Tunisie.
Trade Union in Ethnodata – Trade Union of Empoyees in the Outsourcing Companies in the financial sector – Grèce.
Syndicat national des travailleurs des services de la santé humaine (SYNTRASEH) – Bénin
Sindicat dos Trabalhadores da Fiocruz (ASFOC-SN) – Brésil.
Organizzazione Sindicati Autonomi e di Base Ferrovie (ORSA Ferrovie) – Italie.
Union Nationale des Normaliens d’Haïti (UNNOH) – Haïti.
Confederazione Unitaria di Base Scuola Università Ricerca (CUB SUR) – Italie.
Confederazione Unitaria di Base Immigrazione (CUB Immigrazione) – Italie.
Coordinamento Autorganizzato Trasporti (CAT) – Italie.
Confederazione Unitaria di Base Credito e Assicurazioni (CUB SALLCA) – Italie.
Syndicat des travailleurs du rail – Union Nationale des Travailleurs du Mali (SYTRAIL/UNTM) – Mali.
Gıda Sanayii İşçileri Sendikası – Devrimci İşçi Sendikaları Konfederasyonu (GIDA-IŞ/DISK) – Turquie.
Syndicat National des Travailleurs du Petit Train Bleu/SA (SNTPTB) – Sénégal.
Asociación Nacional de Funcionarios Administrativos de la Caja de Seguro Social (ANFACSS) – Panama.
Conseil des Lycées d’Algérie (CLA) – Algérie.
Confederazione Unitaria di Base Trasporti (CUB Trasporti) – Italie.
Syndicat de l’Enseignement Supérieur Solidaire (SESS) – Algérie.
Palestinian Postal Service Workers Union (PPSWU) – Palestine.
Union Syndicale Etudiante (USE) – Belgique.
Sindicato dos Trabalhadores de Call Center (STCC) – Portugal.
Sindicato Unitario de Trabajadores Petroleros (Sinutapetrolgas) – Venezuela.
Alianza de Trabajadores de la Salud y Empleados Publicos – Mexique.
Canadian Union of Postal Workers /Syndicat des travailleurs et travailleuses des postes (CUPW-STTP) – Canada.
Syndicat Autonome des Postiers (SAP) – Suisse.
Federación nacional de trabajadores de la educación (SUTEChili)– Chili.
Plateforme Nationale des organisations professionnelles du secteur public – Côte d’Ivoire
Trades Union Congress, Liverpool (TUC Liverpool) – Angleterre.
Sindacato Territoriale Autorganizzato, Brescia (ORMA Brescia) – Italie.
Fédération syndicale SUD Service public, canton de Vaud (SUD Vaud) – Suisse
Sindicato Unitario de Catalunya (SU Metro) – Catalogne.
Türkiye DERİ-İŞ Sendikasi, Tuzla et Izmir (DERİ-İŞ Tuzla et Izmir) – Turquie.
L’autre syndicat, canton de Vaud (L’autre syndicat) – Suisse
Centrale Générale des Services Publics FGTB, Ville de Bruxelles (CGSP/FGTB Bruxelles) – Belgique
Arbeitskreis Internationalismus IG Metall, Berlin (IG Metall Berlin) – Allemagne
Sindicato Unificado de Trabajadores de la Educación de Buenos Aires, Bahia Blanca -(SUTEBA/CTA de los trabajadores Bahia Blanca) – Argentine
Sindicato del Petróleo y Gas Privado del Chubut/CGT – Argentine.
UCU University and College Union,University of Liverpool (UCU Liverpool) – Angleterre.
Industrial Workers of the World – International Solidarity Commission (IWW)
Transnationals Information Exchange Germany (TIE Germany) – Allemagne.
Emancipation tendance intersyndicale (Emancipation) – France
Globalization Monitor (Gmo) – Hong Kong.
Courant Syndicaliste Révolutionnaire (CSR) – France.
No Austerity – Coordinamento delle lotte – Italie.
Solidarité Socialiste avec les Travailleurs en Iran (SSTI) – France
Basis Initiative Solidarität (BASO) – Allemagne.
LabourNet Germany – Allemagne.
Resistenza Operaia – operai Fiat-Irisbus – Italie

——————————————————————–

ترجمه : کمیته‌ی فعالین کارگری سوسیالیستی